۴۰ستون

یک وبلاگ در زمینه های تاریخ - هنر - اصفهان - آثار تاریخی - موسیقی از نوع عرفانی ! - تنبور و ...

۴۰ستون

یک وبلاگ در زمینه های تاریخ - هنر - اصفهان - آثار تاریخی - موسیقی از نوع عرفانی ! - تنبور و ...

الحان سی گانه باربَد

حکایاتی درباره بعضی از الحان سی گانه باربد موسیقی دان ایران باستان

 


شبدیز

 

یکی از نغمات حزن انگیزی که در تاریخ گذشته ما بسیار نام از آن برده شده شبدیز می باشد.

 

حکایت از این قرار است که ، خسرو پرویز اسبی داشته است با نام شبدیز که بسیار مورد علاقه و توجه وی بوده است ، حتی دستور داده بود که هر کس خبر مرگ شبدیز را به او بدهد ، به دست جلادش بسپارند. روزی که شبدیز می میرد ، همگان نگران این بوده اند که چگونه این خبر را به گوش خسرو پرویز برسانند.

 

تا اینکه باربَد، بر آن می شود که آهنگی بسازد و در حضور خسرو پرویز بنوازد. این نغمه آنقدر جانسوز و غم انگیز بود که شاه ساسانی را در اندوه فرو برد و گفت: مگر شبدیز مرده است که این چنین می نوازی؟ باربد در جواب می گوید: این را خود فرموده اید.

 

از آنجا، نام شبدیز در سی لحن باربد مکانی بسزا یافت. امروزه پیکره ی شبدیز در طاق بُستان کرمانشاه مشاهده می شود.

 

 

گنج باد آورد

 

یکی دیگر از وقایع تاریخ موسیقی، افتادن چند کشتی رومی ، که گنج بزرگی را حمل می کردند به دست ایرانیان بود و چون باد ، آنها را در دریا می چرخاند ، نام آن گنج را، گنج بادآورد نهادند و آن موضوع آهنگی شد که جزو سی لحن باربد به شمار می رود.

 

گنج گاو

 

از دیگر رویداد ها، پیدا شدن گنجی ، در زمان بهرام گور بوده است که موبدان آنرا گنج جمشید نیز خوانده اند و گمان می رود که از زمان فریدون بجای مانده است. این گنج دارای مجسمه های گاو بوده که تمامی از طلا ، مروارید و جواهر ساخته شده و متعلق به دوران مهر پرستی ایرانیان بوده است.

 

به هرحال، بهرام گور، این گنج را بین مستحقان و بینوایان جامعه تقسیم کرد و این ماجرا حالتی را در موسیقی ایرانی پدید آورد که آنرا گنج گاو نام نهادند.

 

گه نوای هفت گنج و گه نوای گنج گاو            گه نوای دیف رخش و گه نوای ارجنه

(منوچهری)

 

کین سیاوش

 

حالت دیگری در موسیقی ایران باستان و جود داشته که آنرا کین سیاوش می نامیده اند. چنانچه ابوالقاسم فردوسی در این زمینه سروده است، سیاوش بی گناه به تورانیان پناهنده می شود و آنجا جان خود را می بازد و در پی این مسئله ، ایرانیان به کین خواهی بر می خیزند و در صدد انتقام از تورانیان بر می آیند. ردیف کین ساوش یادگار آن زمان است.

 

کین ایرج

 

در شاهنامه فردوسی آمده است که فریدون دارای سه فرزند بود، به نام های سلم ، تور و ایرج که متصرفات خود را بین این سه تقسیم کرده، و این امر سبب شده بود که دو برادر دیگر تور و سلم به برادر سوم ( ایرج ) حسد برند و او را مورد کین قرار دهند و بی گناه به قتل رساندند که این امر باعث پیدایش ردیفی در موسیقی، به نام کین ایرج شد که تا زمان ساسانیان شناخته می شد و در ادبیات فارسی دری، نیز بسیار از آن نام برده و حتی تا زمان حمله مغول ها نیز نواخته می شده است.

 

چو کردی کین ایرج را سرآغاز                 جهان را کین ایرج نو شدی باز

(نظامی)

 

سبز در سبز

 

روایت است از داستان های فردوسی، که در ، دربار خسرو پرویز، رامشگری بود به نام سرکش و اجازه ورود رامشگران دیگر ، به وسیله وی باید صورت می گرفت.

 

این شخص همواره از حضور باربد که به حق از بزرگان موسیقی آن زمان به شمار می رفت، به داخل دربار ممانعت می کرد. تا اینکه روزی ، باربد پس از طرح پیمان دوستی با، باغبان مخصوص دربار، در باغی که مقرر بود ، خسرو پرویز در شامگاه در آنجا حضور داشته باشد، جامه سبز بر تن نمود و خود را در میان درختان پنهان می کند و در وقت موعود آغاز رامش می نماید.

 

خسرو پرویز با تعجب می گوید که این نغمه از دیو نیاید و فرشتگان و پریان را بشاید و دستور می دهد تا نوازنده ای که این همه احساس را بر انگیخته است جستجو نمایند. آن شب تمامی باغ را گشتند و باربد را نیافتند. بنابراین اعتقاد مردم ایرانانیان باستان بر این بود که موسیقی پدیده ای است الهی نه اهریمنی و این امر سبب پیدایش آهنگی به نام سبز در سبز گردید.

ردیف سبز در سبز از آنجا به وجود آمد.

 

 

برگرفته از وبلاگ تنبور شمس

 

امیر حیاتى مرد تنبور صحنه درگذشت

با کمال تاثر و تالم ...

 

استاد امیر حیاتى تنبورنواز صاحب سبک کرمانشاهى درگذشت.

این شاعر و خواننده نام آشناى ایران دوشنبه ۲۴بهمن ماه در سن ۸۴ سالگى دار فانى را وداع گفت. این نوازنده برجسته تنبور که به عنوان نخستین تنبورنوازى است که توانست اشعار فارسى را بر روى قطعات ساز تنبور استفاده کند از ۱۲ سالگى نزد پدر خود علیقلى حیاتى ساز زدن را آموخت.

او نزد سید نصرت الدین جیحون آبادى مقام هاى باستانى و حقانى تنبور را فراگرفت. حیاتى که در سال ۱۳۰۰ در صحنه کرمانشاهان دیده به جهان گشود از اوایل دهه ۳۰ به تهران آمد و ساکن پایتخت شد. او در سال ۳۹ به رادیو رفت و با تنبورش آهنگ ماندگار «على گویم على جویم» را خواند و نواخت.

شیوه نواختن تنبور حیاتى منحصر به فرد و آمیزه اى از عشق و شعور و جنون همراه بود. بى شک بسیارى از نوازندگان برجسته تنبور کشور در نیم قرن گذشته از شیوه نوازندگى حیاتى بهره جستند. شیوه سحرانگیز زنده یاد حیاتى در «مضراب کارى» باعث تفاوت او با سایر اساتید بنام تنبور بوده است. حیاتى ساز خود را «نداالحق» مى نامید. از آثار به جا مانده از این نوازنده مقام هاى باستانى تنبور با نظارت مرحوم سید خلیل عالى نژاد است که توسط نشر ماهور منتشر شده است.

از حیاتى در اواخر دهه هفتاد محمدرضا درویشى در تالار اندیشه تجلیل کرد. مراسم تشییع زنده یاد امیر حیاتى پنجشنبه ۲۷ بهمن ماه ساعت ۹ صبح از مقابل تالار وحدت برگزار خواهد شد.

 

سپندار مذگان

ماه اسفند و به ویژه روز پنجم آن که در همه تقویم‌های ایرانی «اسفندروز» نامیده می‌شود؛ از روزگاران کهن، ماه و روز گرامیداشت زمین بارور و بانوان در فرهنگ ایرانی دانسته می‌شد.

واژه فارسی اسفند یا سپندارمذ، از واژه پهلوی «سپندارمد» و اوستایی «سپَـنتَـه‌آرمَـئیتی»، گرفته شده است.

اصل این نام همانا «آرمئیتی» است که واژه سپنته/سپند برای احترام و گرامیداشت بیشتر، به آن افزوده شده است. معمولاً سپنته‌آرمئیتی را به معنای «فروتنی و آرامی پاک و مقدس» می‌دانند، اما برخی از پژوهشگران این معنا را نمی‌پذیرند.

ل. مولتون در Early Zoroasrianism آنرا در اصل «آرا ماتا» به معنای «مادر زمین» می‌داند که با واژه سانسکریت و ودایی «اَرامتی» به معنای «زمین» اینهمانی دارد. این نامگذاری در متن پهلوی «زند وهومن یسن» نیز بکار گرفته شده است و در زبان و فرهنگ ارمنیان ایرانی تداول دارد. آنان او را با نام «سپندارمت» می‌شناسند و او را «ایزدبانوی باروری» می‌دانند. گویا ایزدبانوی میاندورودی به نام «سَـرپانیتو» یا «اِروئا» که همسر «مردوک» خدای بزرگ دانسته می‌شده، خاستگاهی مشترک با سپندارمذ داشته‌ است. چرا که اِروئا، ایزدبانوی زایش بوده و حتی معنای واژه آن نیز «باروری» بوده است. در میاندورورد باستان و پس از کوچ «کاسیان» آریایی به آنجا، آیینی به نام «هَـشادو» در اجرای نمادین وصلت مردوک و اِروئا، و دیگر مناسک مربوط به «ازدواج مقدس» برگزار می‌شده است.

در هر حال، حتی اگر آرمئیتی نه به معنای آرامی و فروتنی، که به معنای مادر زمین بوده باشد؛ نباید پیوند و ارتباط‌های «آرامی» و «آغوش مادری» را حتی دستکم به شکل شباهت واژگان آن در زبان‌های هندوآریایی از یاد ببریم.

بنابر این، واژه «آرمئیتی» به تنهایی و یا به شکل «سپنته‌آرمئیتی» در آغاز، نام یا پاژنام «زمین» و به ویژه «زمین بارور» و یا «مادر زمین» بوده، و بعدها به فرشته یا ایزد پشتیبان زمین اطلاق می‌شود. در «گاتها» زرتشت (سرود 45، بند 4)، او دختر اهورامزدا دانسته می‌شود و پس از آن «سپندارمذ» به پیکر یکی از امشاسپندان یا یاران اهورامزدا در می‌آید.

از آنجا که در باورهای کهن، زمین را نیز مانند زنان، بارور، زاینده و پرورش‌دهنده می‌دانسته‌اند و همه موجودات بر پهنه او و در پناه و آغوش او پروریده می‌شده‌اند، جنسیت او را نیز «مادینه» فرض می‌کرده‌اند و از همین خاستگاه است که عبارت‌های زیبا و دل‌انگیز «مام میهن» و «سرزمین مادری» بوجود آمده و فراگیر شده است. پیشینیان ما، همانگونه که زمین را زن یا مادر می‌دانسته‌اند، آسمان را نیز مرد یا پدر بشمار می‌آورده‌اند و ترکیب‌های «مادرزمین» و «پدرآسمان» از همین جا برخاسته‌اند. بی‌گمان آنان شباهت‌ها و پیوندهایی بین زن و مرد از یک سو، با زمین و آسمان، و بارندگی و رویش گیاهان، از سوی دیگر احساس می‌کرده‌اند. همچنین این را نیز می‌دانیم که در باورهای ایرانی، نسل بشر یا نخستین زن و مرد جهان، به نام «مشی و مشیانه» از ریشه دوگانه گیاهی به نام «مهرگیاه» در دل زمین بوجود آمده و آفریده شده‌اند و در واقع زمین یا سپندارمذ، مادر نسل بشری دانسته می‌شده است.

کارکردهای آرمئیتی یا سپندارمذ در فرهنگ و ادبیات ایرانی بسیار فراوان و گسترده است. در «گاتها»ی زرتشت، هجده بار از او یاد شده است و زرتشت بارها او را برای زندگی پاک، برای آرامش‌بخشی به کشتزاران، چراگاه‌ها و جانوران، و برای پیدایی یک فرمانروای نیک، به یاری فرا می‌خواند. در اساطیر ایرانی، او بود که پیشنهاد و فرمان ساختن تیروکمانی برای آرش کمانگیر را به منوچهرشاه داد تا گستره و آغوشش را برای فرزندان خود، فراخناک‌تر کند. متن پهلوی «صددر بندهش» او را یاری‌رسان نویسندگان، به عنوان پدیدآورندگان فکر و اندیشه می‌داند.

پلوتارک نقل می‌کند که اردشیر دوم- پادشاه هخامنشی- بهبودی همسرش آتوسا را از سپندارمذ طلب می‌کند و او به یاری آنان می‌شتابد. سراسر اوستا و به ویژه «فروردین یشت» و یسنای 38، آکنده از سخنانی در ستایش و گرامیداشت زمین و زن است.

در اینجا شاید اشاره به این نکته هم مفید باشد که هر سه واژه ‌آرمئیتی، زمین و زن، از واژگان کهن آریایی یا هندواروپایی هستند که با اندک تفاوت‌هایی در ساختار ظاهری و تصریف آن‌ها، در بسیاری از زبان‌های هندواروپایی رواج و گستردگی دارند. همچنین یادآور می‌شوم که واژه «زن» با زندگی، و واژه «مرد» با مرگ و مردن در پیوند است. پیشینیان ما زن را بخاطر فرزندآوری، همواره زنده و زندگی‌بخش می‌دانسته‌اند و مرد را مقطوع‌النسل و مرگ او را پایان هستی او بشمار می‌آورده‌اند. به همین دلیل نیز بوده است که در دوران باستان نسل فرزندان را از جانب مادر می‌دانسته‌اند و این ارتباط چندانی با نظام «مادر شاهی» یا «زن سالاری» نداشته است. کتیبه‌های موجود (به ویژه در ایذه) نشان می‌دهد، حتی در دوران عیلامیان نیز با اینکه نظام مادرسالاری وجود نداشته است، اما همچنان در هنگام معرفی خود، گاه بجای نام پدر به ثبت نام مادر و مادران می‌پرداخته‌اند.

نامگذاری آخرین ماه فصل زمستان بنام اسفند یا سپندارمذ نیز از همین ویژگی باروری و زایندگی زمین سرچشمه گرفته است. چرا که در همین ماه، نخستین جوانه‌ها از خاک سربرمی‌زند و زایش دوباره زمین را نوید می‌دهد. از همین رو، مردمان ایرانی این ماه و به ویژه روز پنجم آن که با نام ماه همانند است (یعنی اسفندروز از اسفندماه یا سپندارمذروز از سپندارمذماه) را روز گرامیداشت بانوان می‌دانسته‌اند و در این روز، مردان آیین‌هایی برای همسران خود برگزار می‌کرده و هدیه‌هایی به او می‌داده‌اند که متأسفانه آگاهی بیشتری از این مراسم در دست نیست.

همچنین بخاطر آغاز فصل رویش و زراعت، از این روز با نام «جشن برزگران» که خود همیاران سپندارمذ در سبزاندن و باروری زمین هستند، یاد شده است. منابع موجود نشان می‌دهد که جشن اسفندگان، مانند بسیاری از دیگر جشن‌ها و آیین‌های ایرانی در انحصار هیچیک از اقوام یا ادیان ایرانی نیست و به تمامی از پدیده‌‌های طبیعت و روابط انسانی برگرفته شده است.

ابوریحان بیرونی از این جشن به عنوان یک جشن کهن یاد می‌کند و اضافه می‌کند که این روز و ماه از دیرباز جشن زنان شوهردار بوده و همسران بر آنان بخشش می‌کرده‌اند. او همچنین نقل می‌کند که در آن زمان این جشن را با نام «مردگیران» می‌شناخته‌اند، به این معنا که زنان از مردان خود هدیه‌ای می‌گرفته‌اند.

امروزه تا آنجا که این نگارنده آگاهی دارد، این جشن هنوز هم با نام «اسفندی» در بسیاری از نواحی مرکزی ایران، همچون اقلید، کاشان و محلات برگزار می‌شود و زنان در این روز، برای خوشنودی ایزدبانوی پشتیبان باروری خود، آشی نیز می‌پزند که بنام همین جشن، «آش اسفندی» نامیده می‌شود. این آیین در روستاهای پیرامون کاشان، همچون نَـشَـلج، اِستَـرک و نیاسر، در نخستین روز اسفندماه برگزار می‌شود. مری بویس (در تاریخ کیش زرتشتی، جلد یکم) گزارش می‌کند که تا مدتی پیش در روز اسفندگان، زرتشتیان کرمان به صحرا می‌رفته و تعداد بی‌شماری از حشرات و پرندگانی که از نظر آنان آسیب‌رسان دانسته می‌شده‌اند را می‌کشته‌اند.

با توجه به منابع موجود دانسته می‌شود که اسفندگان روز گرامیداشت زمین بارور و همتای انسانی آن یعنی بانوان بوده است و نه روز زن به مفهوم مطلق و امروزی آن. به عبارت دیگر منظور از زن، همسر است و نه جنسیت آن. بیرونی نیز در نقل آیین‌های جشن، از زن به عنوان همسر یاد می‌کند و جنسیت زن را در نظر ندارد. آیین‌هایی نیز که امروزه در بسیاری از نقاط دور و نزدیک میهن برگزار می‌شود، همگی در پیوند با روابط عاطفی و مهر‌آمیز همسران است و ارتباطی با جنسیت زنانه ندارد.

عبارت «روابط عاطفی و مهر‌آمیز همسران» را از روایت بیرونی (آثارالباقیه، فصل نهم) است که آیا در ریشه کهن و باستانی این جشن، ارتباط‌هایی با جشن والنتاین (14 فوریه) وجود دارد یا نه. چرا که زمان برگزاری و بسیاری از درون‌مایه‌های ایندو به یکدیگر نزدیکی و شباهت دارند؛ تنها یکی از آنها پیکری شرقی و دیگری نمود غربی دارد.

برگزاری نوروز در اول اسفند و برگزاری جشن اسفندگان در اول بهمن‌ماه (آنگونه که کراسنوولسکا در میان زرتشتیان هند دیده است) و نیز در بیست و نهم بهمن‌ماه، که از تقویمی نوساخته در سال‌های اخیر برخاسته؛ عملی غیرعلمی به گاهشماری ایرانی، است.

«می‌ستاییم این زمین را، می‌ستاییم آن آسمان را، می‌ستاییم روان‌های جانوران سودمند را، می‌ستاییم روان‌های مردان پیرو راستی را، می‌ستاییم روان‌های زنان پیرو راستی را، در هر سرزمینی که زاده شده باشند، مردان و زنانی که برای پیروزی آیین راستی، کوشیده‌اند، می‌کوشند و خواهند کوشید» (اوستا، فروردین‌یشت، بند 153 و 154).

استاد محمود ماهرالنقش - معمار سنتی اصفهانی

 

استاد محمود ماهرالنقش متولد 1301 اصفهان، نخستین استاد ساختمان در رشته معماری ایران و و پژوهشگر هنر طراحى و نقش کاشى و کاشیگرى و اولین نویسنده کتاب در این حوزه به شمار می آید.

میراث آجرکاری ایران، طرح و اجرای نقش در کاشیکاری ایران، نقش فیروزه، نقش در نقش و غیره از آن جمله است.

استاد ماهرالنقش پژوهشگر برتر سال 82 کشوری است و در سال گذشته نیز عنوان خادم برگزیده قرآن کریم در حوزه معماری و کاشیکاری اسلامی را کسب کرده بود.

 

 

از کاشی کاری های استاد ماهر النقش

استاد محمود ماهرالنقش. ۱۳۰۱. اصفهان. محقق

ـ ۲۰سال تدریس در دانشگاه علم و صنعت

ـ اولین استاد ساختمان در رشته معمارى ایران.

ـ ۵سال طراح سؤالات کنکور رشته ساختمان در دانشگاه علم و صنعت

ـ نویسنده اولین کتاب دانشگاهى معمارى در ایران با نام «اصول عملى ساختمان» و اصول فنى ساختمان در سال۱۳۴۴.»

ـ طراح تزئینات کتیبه هاى حرم «شیخ طبرسى»

ـ طراح خط بنایى صحن جامع رضوى ـ مصلاى تبریز

ـ پژوهشگر برتر سال۱۳۸۲

ـ مشاور هنرى آستان قدس رضوى و مصلاى تبریز و...

از استاد ماهرالنقش تاکنون ۲۵جلد کتاب در زمینه کاشیگرى و ساختمان به چاپ رسیده که برخى از آنها عبارتند از:

اصول عملى ساختمان، اصول فنى ساختمان (به چاپ یازدهم رسیده است). طرح و اجراى نقش در کاشیکارى ایران (۵جلد)، خط بنایى (نایاب)، تعمیرات ساختمان، نقش فیروزه، آجر و نقش، نقش در نقش، معمارى مسجد حکیم اصفهان، مسجد حکیم اصفهان و... نقش معقلى در هنرهاى اسلامى (در دست چاپ) و...

ایران باستان

با سلام

توی این پیام میخوام چند تا از آثار تاریخی و ظرف های قدیمی از ایران باستان که در موزه متروپولیتن نگهداری میشه را معرفی کنم...


تنگ نگهداری مواد غذایی - تزئین شده با بز کوهی - مربوط به سیلک ۳ - مربوط به بیش از ۶۰۰۰ هزار سال پیش !


جام زرین تزئین شده با آهوی کوهی - مربوط به دوره آهن بیش از ۳۰۰۰ سال پیش - مکشوفه از حاشیه دریای خزر

شام غریبان...

تصاویری از عزاداری عزاداران در انگورستان ملک

از آتش بود در آتش شد با آتش رفت...

به یاد سید خلیل عالی نژاد

 

عشق ، تشعشع فروغ رخ دلدار ازلی است که تابشش ، خرمن وجود عاشق را چون پروانه ای مجذوب ، به کام شعله های جانسوز خویش جذب می نماید " (1) و " هنر ، معجزه عشق است " (2) و " موسیقی ، یکی از عجیب ترین جلوه های هنر و شاید عظیم ترین و کهنترین ستون های کاخ رفیع هنر " . (3) موسیقی را به انواع سازها و آوازها می توان آفرید و جان بخشید . اینکه کدام شیوه برای ادای این ندای آسمانی مطلوبتر است ، بسته به نوع فرهنگ و اندیشه اقوام و ملتها متفاوت و بی شمار است . با این همه ، اغلب اقوام برای بیان حالات روحی و درونیات خود ، سازی را برگزیده و آنرا بر حسب نیاز ، مورد استفاده قرار داده اند . در این میان اقوامی بوده اند که سازشان با راز و نیازشان پیوندی دیرین یافته و در اوج حالات روحی اشان موسیقی ، انیس و همراهشان بوده است . این مردمان ، امروز نیز با همه فاصله ای که با اندیشه کهن پیدا کرده ایم ، نزدیک ترین گروهها به فرهنگ روحانی گذشتگانمان به شمار می آیند . موسیقی این اقوام نیز از غنا و اعتبار بیشتر و پیچیدگی فزونتری بهره مند است . بی تردید یکی از مهمترین این گروهها ، اقوام کرد مقیم کرمانشاه و اطراف آن هستند .

همانقدر که اهل کرمانشاه با موسیقی اجین اند ، موسیقی این قوم نیز با تنبور پیوندی دیرین دارد ؛ تا آنجا که نوای عارفانه این ساز باستانی را ندای حق گویند . اگر چه هر قوم و ملتی را انواعی از موسیقی اعم از جدی و مصرفی مورد نیاز است و در طول تاریخ نیز در میان همه جمعیتها این دو نوع از موسیقی وجود داشته ، اما اغلب اهالی این خطه ، با یک نوع از موسیقی بیشتر احساس آرامش می کنند وآن ، موسیقی خاص عرفانی است . اهالی این منطقه را نیز از هزار و اندی سال پیش ، اغلب ، سالکان سلسله اهل حق شکل داده اند . رد پای اینان را در سالهای نزدیک نیز می توان در همین خاک جست ؛ سالهایی که هنوز بازار و مصرف گرایی در همه شهرها و روستاها رخنه نکرده بود و هنوز صحبت از معجزه موسیقی قابل طرح و بحث بود . صحبت از سالهای دهه پنجاه و شصت است .

 

سید خلیل عالی نژاد هم در این سرزمین اعجاب انگیز و در میان شور عاشقانه اهل این خطه به دنیا آمد .

او را مادرش به تحصیل ساز تنبور تشویق کرد ، زمانی که دیگر دست این نوجوان از برادر هنرمندش کوتاه شده بود و پدر نیز از فراق او چندی بیش در این سرای نماند . اما استادان او کم کسانی در حوزه موسیقی محلی و به خصوص در زمینه ساز تنبور نبودند : سید امرالله شاه ابراهیمی و درویش امیر حیاتی از مهمترین اساتید او به شمار می آیند . او خود تا مدتها از جمله همنوازان گروه تنبورنوازان و اندی هم سرپرست این جمع کوچک شد . با این حال او استاد موسیقی ایرانی و نوازنده بی استاد تنبور را نیز فراموش نکرد ؛ کیخسرو پورناظری از جمله موسیقیدانانی بود که برای همه گیر کردن این ساز گرانبها کوشید و عالی نژاد نیز از همراهان اولیه او به شمار می آمد . کمتر هنردوستی است که تکنوازی بی مانند او در موسیقی " صدای سخن عشق " با صدای شهرام ناظری و آهنگسازی پورناظری را فراموش کند . این اثر تا آنجا دلنشین است که عده ای مدعی شده اند اگر عالی نژاد هیچ نوای دیگری از خود به جای نمی گذاشت ،همین یک کار برای بیان برتری و استادی او در تنبور نوازی کافی بود . اما عالی نژاد تنها سودای نوازندگی نداشت که او در جوانی سرپرست یک گروه موسیقی شد و پایان نامه تحصیلی اش ( تنبور از دیرباز تاکنون ) به عنوان تنها منبع متاخر در زمینه این ساز به شمار آمد و دو بار مقام نخست تکنوازی تنبور در جشنواره موسیقی را به خود اختصاص داد . او برای خاموش کردن عطش خود سالها به تحقیق پرداخته بود و این تشنگی به هیچ آبی فرو نمی شد .

کوههای " اورامان " ، صدای گامهای استوار او را خوب می شناخت و " صحنه " و " گوران " چهره کنجکاو او را به خوبی به یاد می آورند . او به هرکجا سرک می کشید تا نغمه ای ناآشنا را بیابد و آنرا برای تکمیل حلقه های مفقود زنجیر به هم پیوسته موسیقی کهن به کار ببرد . او حتی در غربت خودخواسته اش نیز به این کار همت می گمارد . خلیل از تبار آتش بود ، او به عشق زنده بود و شاید آخرین بازمانده غریب موسیقی متفکرانه ! نوعی از موسیقی که زندگی شرق نشینان را در سالهایی دور شکل می داد و همه هستی اندیشمندانه و پرراز و رمز آنان بود . خلیل سازش را با عشق کوک می کرد و آنرا به عشق به صدا وا می داشت . بنا نداریم تا به بزرگداشت مردی که دیگر نیست بکوشیم اما سخن ما از تکریم " بزرگی " است ، نه بزرگ کردن یک مرد . بزرگی خلیل به بزرگی رازی بود که در سینه اش بود و چه کم شمارند مردان و زنانی که امروز و در این وانفسای مصرف گرایی و پوچی ، رازهایی چنان را برتابند و از آن سردرآورند . سید خلیل عالی نژاد اما از جمله این نوادر بود . او در بیست و هفتم آبان ماه سال ۸۰ در سوئد ، محل اقامت موقتش در آتش تعصبات کور ، به دیار حق شتافت . اما این تعبیر درستی از مرگ یک عاشق نیست ؛ " او در آتشی سوخت که نیاکان و یارانش آنرا در هنگامه وجد و شور و جذبه به سخره می گرفتند و به سان لعبتکی فروزان و آتشین ، لیک پاک و مقدس و سحرآمیز بر زبان و دهان و تن وجان می گذاشتند و بر آن بوسه می زدند تا مگر خود را از آتش درون رها سازند . "(4)

 

یادش گرامی

 

(1) ، (2) ، (3) : کتاب " تنبور ، از دیربازتاکنون " ؛ تالیف سید خلیل عالی نژاد ؛ انتشارات دانش و فن ؛ 1376

(4) : مجله ماهور ؛ شماره 13 پاییز 80 ؛ " مغنی شاهد ، خنیاگرعشق و مهر و فزانگی " ؛

 

محمدرضا درویشی

تعدیل برج جهان‌نما

تعدیل برج جهان‌نما با تخریب برج فوقانی که 40 روز به طول خواهد انجامید، از روز گذشته 8 بهمن ماه برابر با 28 ژانویه آغاز شد.

در همین حال «اسفندیار رحیم‌مشایی»، معاون رییس جمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در نامه‌ای خطاب به کوچیرو ماتسورا مدیرکل یونسکو آمادگی ایران را برای اجرای مصوبه یونسکو مبنی بر تعدیل ارتفاع برج جهان‌نما اعلام کرد. بر این اساس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری موظف است که مصوبه را طبق برنامه زمان‌بندی عملیاتی کند.

 

 

 

در این نامه به موافقت کامل دولت ایران برای اجرای مفاد قطعنامه و تاکید دکتر احمدی‌نژاد ریاست جمهور مبنی بر تشکیل کمیته‌ای جهت آماده‌سازی طرح و تعدیل ارتفاع برج جهان‌نما اشاره شده است.

در این نامه 40 روز برای تخریب فوقانی که از روز گذشته آغاز شده، دو ماه برای آماده کردن طرح کاهش دیگر قسمت‌ها و یک ماه برای تجهیز کارگاهی تعیین شده است.

با آماده کردن طرح کاهش و تجهیزات کارگاهی در طول شش ماه و از اول ماه می (11 اردیبهشت سال 1385) تعدیل دیگر بخش‌های مورد اشاره در مصوبه آغاز خواهد شد.

مشایی در پایان از یونسکو به منظور تشویق ایران برای ثبت تعداد دیگری از آثار میدان امام اصفهان شامل بازار، محور چهارباغ، پل‌های تاریخی و مسجد جامع به عنوان الحاقیه به میدان نقش جهان تشکر کرده و افزوده است که به زودی پرونده این آثار برای ثبت در فهرست جهانی به یونسکو ارسال خواهد شد.

به گزارش روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری به موجب قطعنامه یونسکو در اجلاس تیر ماه دوربان آفریقای جنوبی دولت ایران تا اول فوریه 2006 (13 بهمن 1384) زمان دارد تا برج جهان‌نما را تعدیل کرده یا زمان‌بندی دقیق تعدیل این برج و نحوه ان را اعلام کند در غیر این صورت میدان نقش جهان به طور خودکار در فهرست میراث در خطر قرار خواهد گرفت.

جشن سده - جشن آتش ( ۱۰ بهمن ) - آبان روز از ماه بهمن

جشن سده از جشن های باستانی ایرانیان است که به هنگام زمستان و در بزرگداشت آتش که نابود کننده نیروهای اهریمنی ، تاریکی و سرماست بر پا میشود در دهم بهمن ماه در اکثر مناطق کشورمان این جشن برگزار میشود . حفظ و نگهبانی آتش را به هوشنگ شاه نسبت میدهند و حکیم سخنور فردوسی بزرگ در کتاب شاهنامه آنرا چنین نقل میکند.

که روزی هوشنگ شاه با گروهی از شکار بر میگشت بر سر راهش ماری سیاه با چشمانی سرخ و آتشین پدیدار شد، هوشنگ شاه تیر سنگی خود را به سوی مار پرتاب کرد . تیر بر سنگ دیگری فرود آمد و از این برخورد جرقه ای روشن گشت و فروغی پدیدار شد . هوشنگ شاه بار دیگر سنگ بر سنگ سائید و آتشی افروخت و آن را پاسداری نمود و آن روز خجسته را سده نامید.

در روزگار ساسانیان قبل از غروب آفتاب در مکانی گشوده آتشی بزرگ بر پا میشد . آتش را در آتشکده و یا در کنار معبد مهر «میترا» که خدای آتش و آفتاب بود می افروختند. بر پاس آتش به معنای بازگشت دوباره خورشید و گرما و روشنی تابستان و دور کردن نیروهای پلید و یخ و سرما بود که آب را به سنگ بدل میکردند و ریشه های گیاهان را در عمق خاک می کشتند. افروختن آتش همواره با اجرای مراسمی ویژه همراه بود. روحانیان دعای مخصوص آتش نیانش را می خواندند و برای رفتگان آمرزش طلب میکردند.

 

 

جشن سده در اصفهان

 

بر طبق روایاتی که از روزگار مرد آویج زیاری ، حاکم وقت اصفهان در دست است او و خاندان آل زیار برای پاسداری از آیین های کهن، تلاشی فراوان کرده اند. در آن روزگار ، هنگام برگزاری این جشن ، در دو سوی زاینده رود ، توده های عظیم آتش را در ظروف فلزی که به این منظور تهیه شده بود می افروختند و هزاران پرنده را که بر پایشان گوی های آتشین بسته بودند ، در آسمان رها میکردند . آتش بازی و رقص و پایکوبی و موسیقی و حضور دلقکان و طنزگویان و هنرمندان موسیقی در تمام طول شب مایه سرگرمی همگان بود ، و از مردم با بره های بریان کباب و جوجه کباب و خوراکهای لذیذ دیگر پذیرایی میشد.

 

 

 

 

آیین جمع آوری چوب نیز از روزگاران کهن در مراسم جشن سده وجود داشته، امروز هنوز این آیین در میان گروه اندکی از زرتشتیان اجرا میشود. طبق این سنت یک روز قبل از جشن پسران نوجوان همراه با مردان راهنما و پدران برای جمع آوری «خار شتر» که در ایران فراوان یافت میشود، به کوه های اطراف محل اقامت خویش میروند. بسیاری از این نوجوانان برای اولین بار از خانه و خانواده دور میشوند و این آیین به معنای عبور از مرز نوجوانی و پا نهادن به دوران بلوغ و مردانگی است. چوب های گرد آورده را در آتشگاه قرار میدهند و برای نوجوانانی که برای نخستین بار در این آیین شرکت کرده بودند جشن میگیرند.

دانشمنـد معروف ابوریحان بیرونی در کتاب خود آداب و دلایل این جشن را بدقت شرح داده است. آتش در تمام طول شب پاسداری شده و میسوزد . سحرگاه، زنان هر خانه به سراغ آتش میروند و اندکی از آن را با خود به خانه خویش می برند و با آن آتشی تازه می افروزند و بدین گونه آتش مقدس را در همه خانه ها روشن میدارند.

این جشن به مدت سه شبانه روز ادامه دارد. جوانان به در خانه ها رفته و چوب و خاشاک طلب میکنند و سرود میخوانند، هرکس یک شاخه بدهد خدا آرزویش را برآورده میسازد و هر کسی یک شاخه ندهد خدا آرزوهایش را برآورده نمیسازد. هرشب برای ارواح مقدس و برای آمرزش رفتگان دعا خوانده میشود و خانواده های توانگر به مستمندان غذا و ضیافت میدهند.

اصفهانی بدهکار

خداوندا دلم زار و فکارس

دلم پر درد و چشمم اشگبارس 

تا گیسی گردنم در زیر قرضس

طلب کار از پیم آن بی تبارس

دیگه نسیه نمیدد مشدی اسمال

زبس بدخلق و کوفت و زهر مارس

سر و سوری همه رندون سیبیلس

ولی کاری من افسرده زارس

مسی مور و ملخ دورم طلب کار

صف اندر صف قطار اندر قطارس

بدهکارم بهر بقال و چقال

همش پولی نون و چای و سیکارس

برام پیغموم دادس احمد سیفیدگر

بده پول کاری مام مثلی تو زارس

میکوند نق و نق از بس بچامون

که تنبونی حسینی کم آهارس

سری رام در کمینس عبدل آشپز

براموش مثلی گربه در شیکارس

ز دستی اخم و تخمش ور میمالم

پدر سوخته چو برجی زهر مارس

علیرضا شفیعی