۴۰ستون

یک وبلاگ در زمینه های تاریخ - هنر - اصفهان - آثار تاریخی - موسیقی از نوع عرفانی ! - تنبور و ...

۴۰ستون

یک وبلاگ در زمینه های تاریخ - هنر - اصفهان - آثار تاریخی - موسیقی از نوع عرفانی ! - تنبور و ...

"سوم اردیبهشت" روز -= اصفهان =- .: پایتخت فرهنگی جهان اسلام :.

به مناسبت "سوم اردیبهشت" روز "اصفهان" – روز بزرگداشت .:شیخ بهائی:.

 

معرفی اجمالی شهر اصفهان: 

 

وجه تسمیه و پیشینه تاریخی :

اصفهان به سبب پیشینه تاریخی کهن خود در طول تاریخ با نام هایی چون: آپادانا، آصف هان، اَسباهان،اِسبهان، اِسپهان، اسپینر، اسفاهان، اِسفهان، اصفهان، اصفهانک، انزان، بسفاهان، پارتاک، پارک، پاری، پرتیکان، جی، دارالیهودی، سپاهان، شهرستان، گابا، گابیان، گابیه، گبی، گی، نصف جهان و یهودیه نیز خوانده شده است.

بسیاری از پژوهش گران بر این باورند که اختصاص این ناحیه در پیش از اسلام - به ویژه در دوران ساسانیان – به گرد آمدن سپاهیان مناطق جنوبی ایران، مانند : کرمان، فارس، خوزستان، سیستان،. . . وجه تسمیه آن به « اِسپهان »، بوده و سپس در بعد از اسلام تحت تأثیر زبان عربی به « اصفهان » تغییر شکل داده است. شهر اصفهان، مرکز این منطقه مهم روزگاری پایتخت ایران به شمار می رفته است و در دوران ایلامی ها، استان کنونی اصفهان یکی از ایالت های کشور « اَنزان » یا « اَنشان » بوده است.

  

در زمان هخامنشیان نام این ایالت و مرکز آن، از اَنزان به گابیان (گابا/گادوگای) تبدیل یافته و به سبب آبادانی، محل زندگی پادشاهان هخامنشی نیز بوده است. در دوران اشکانیان این منطقه یکی از ایالت های پهناور پادشاهی اشکانی و شهر اصفهان پایتخت آن بوده، حاکم آن عنوان شاه داشته است.

اردشیر پاپکان مؤسس سلسله ساسانی، در تعقیب اردوان پنجم - آخرین پادشاه اشکانی - از مداین به منطقه اصفهان آمده، با غلبه بر ساتراب (استاندار) آن، اصفهان را گشود. در زمان ساسانیان، منطقه اصفهان اهمیت بسیاری داشته و جنبه دفاعی و نظامی آن، که مرکز گردآوری سپاه بوده، بر ارزش جغرافیایی اش، افزوده است.

 

در این دوره خانواده بزرگ ایرانی « اسپوهران » یا « هفا » بر اصفهان حکمرانی می کرده اند. بر اساس پاره ای از پژوهش ها، در اواخر این دوران، یزدگرد به خواهش همسرش « شوشن دخت » یک کلنی یهودی در مرکز آن ( گی ) ایجاد کرد. گِی که بعدها « الیهودیه » یا کوی یهودی ها نامیده شد، آن بخش از شهر کنونیِ اصفهان است که بازار بزرگ اصفهان در آن قرار دارد. از این روی، بیش تر مکان های اسلامی کنونی این بخش، در گذشته متعلق به یهودی ها بوده است.

 

هنگام ورود مسلمانان به ایران، ‌اصفهان شامل دو شهر بود، جی و یهودیه در باختر جی بود، که اصفهان کنونی همان یهودیه است. در 23 یا 24 هـ . ق، اصفهان به دست مسلمانان افتاد و تا حدود 300 سال، حاکمانی از سوی خلفا در آن جا فرمانروایی می کردند.

پس از روی کار آمدن دیلمیان، حسن رکن الدوله دیلمی، اصفهان را پایتخت خود کرده در توسعه آن کوشید. به دستور وی دیوار میان کوی های جی و یهودیه را برداشته بارویی به دور شهر کشیده شد، ‌که دورش حدود 21 هزار گام بود.

 

در محرم سال 433 هـ . ق، طغرل سلجوقی پس از یک سال محاصره در دومین لشگرکشی خود به اصفهان آن را گشود و حکومت دیالمه کاکویه را از این منطقه بر انداخت. طغرل 12 سال در اصفهان زندگی کرد و پانصد هزار دینار خرج ساختمان ها و امور خیریه، مسجدها و خانقاه ها کرد.

پس از سال 633 هـ . ق، که اصفهان توسط سپاهیان اوکتای قاآن، جانشین چنگیز گشوده شد، این منطقه در سیطره مغولان قرار گرفت. عمق و غنای فرهنگی ایرانیان به اندازه ای بود که در کمتر از نیم قرن این قوم خونریز را آداب و فرهنگ آموختند. چنان که در زمان حکومت سلطان محمد اولجایتو که در آغاز سده 8 هـ. ق به حکومت رسید در اصفهان همانند دیگر نقاط ایران مسجد و بناهای متعددی ساخته شد. یکی از مشهورترین و زیباترین این آثار، محرابی است گچ بری در مسجد جامع اصفهان که به محراب اولجایتو معروف گردیده است.

 

پس از در گذشت ابو سعید بهادر خان، سومین ایلخان مسلمان مغول، شاهزاده گان و امیران بر شهرها ومناطق ایران چیره شدند و چندی فرزندان امیر چوپان در اصفهان حکومت کردند و سپس شاه شیخ ابو اسحاق اینجو، بر آن دست یافت. حکومت خاندان اینجو با کشته شدن ابواسحاق به دست مظفریان پایان یافت، و حکومت مظفریان نیز در اواخر سده 8 هـ. ق، با کشته شدن شاه منصور آخرین پادشاه این خاندان در نزدیکی شیراز به دست تیمور لنگ، به سرانجام خود رسید. تیمور سپس رهسپار اصفهان گشت و در ماه رجب سال 795 هـ. ق، اصفهان را گشود. اصفهان در اواخر دوره تیموری، چندی نیز در قلمرو ترکمانان قراقویونلو قرار گرفت.

 

هر چند پس از تأسیس سلسله صفوی به دست شاه اسماعیل صفوی در سال 906 هـ. ق، وی تبریز را به عنوان پایتخت برگزید؛ اما از سال 1000 هـ. ق شاه عباس کبیر پایتخت را به اصفهان انتقال داده در طول 42 سال حکومت خود، پیوسته به عمران و آبادی کشور، به ویژه اصفهان پرداخت. ایجاد میدان بزرگ نقش جهان، عالی قاپو، مسجد شیخ لطف الله و سردر قیصریه، مسجد شاه، بازار شاهی، خیابان چهار باغ، شهرک جلفا، کلیساهای تاریخی،. . . در این شهر نتیجه گام ها و تلاش های شاه عباس بزرگ است.

 

پس از شاه عباس، هر یک از شاهان صفوی نیز به نوعی در آبادانی اصفهان کوشیدند. شاه صفی بنای امام زاده اسماعیل را در محل آن، به خوبی تعمیر و تزیین کرد. هم چنین دَرِ بزرگ مسجد شاه را نقره پوش و طلا کاری نمود. شاه عباس دوم بناهایی چون کاخ پادشاهی چهل ستون و ساختمان پل خواجو و ساختمان های سلطنتی کرانه زاینده رود، مانند هفت دست، آیینه خانه، و نمکدان را ساخت و باغ پهناور سعادت آباد را ایجاد کرد. شاه سلیمان کاخ هشت بهشت را بنا نمود و شاه سلطان حسین نیز مدرسه سلطانی یا مدرسه چهار باغ، سرای فتحیه (محل مهمانسرای شاه عباس) و بازارچه شاهی را بنا کرد.

 

در سال 1135 هـ. ق، شاه سلطان حسین اصفهان را پس از هفت ماه محاصره و قحطی شدید به محمود غلجایی تسلیم کرد. چون تهماسب میرزا در قزوین از استعفای پدرش آگاه شد، خود را شاه خواند و برای پس گرفتن پایتخت به تلاش افتاد. محمود غلجایی ( محمود افغان ) سرانجام پس از 30 ماه حکومت، در سال 1137 هـ. ق، به دست پسر عمویش اشرف غلجایی کشته شد و اشرف در اصفهان به حکومت رسید.

در دوران قاجاریان نیز، اگرچه پایتخت، دیگر به تهران منتقل گردیده بود؛ اما اصفهان هم چنان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود. در این دوران در پاره ای از بنا ها تغییراتی داده شد. یکی از حاکمانی که در این دوران مدت طولانی بر این شهر حکم راند، ظل السلطان فرزند ناصرالدین شاه بود.

 

 

مکان های دیدنی و تاریخی:

قرن هاست که اصفهان را نصف جهان می نامند. اصفهان از شهرهای بسیار قدیمی ایران است که موجودیت تاریخی آن به هزاره سوم قبل از میلاد می رسد. اصفهان منطقه ای به قدمت تاریخ تمدن و فرهنگ ایران است که آثار بدیعی ازهمه ادوار را با خود دارد. موقعیت طبیعی و جغرافیایی آن در مرکز فلات ایران، خاک حاصل خیز و وجود زاینده رود به آن امکان داده که در دوره های مختلف از مراکز مهم فعالیت اقوام ساکن در این مرز و بوم باشد و یادگارهای با ارزش تاریخی زیادی از این اقوام را در دل خود داشته باشد. به همین سبب اصفهان را موزه همیشه زنده دنیا می دانند که از مکان های دیدنی و آثار تاریخی بسیار با ارزشی برخوردار است. هر یک از آثار اصفهان در دوره ای ساخته شده و یاد آورعظمت آن دوره زمانی است 

 

قدمت طولانی و معماری با ارزش بناهای تاریخی اصفهان سبب شده که برخی آثار تاریخی منطقه مانند میدان بزرگ نقش جهان در فهرست آثار ثبت شده سازمان ملی یونسکو قرارگیرند. کاخ چهل ستون از جمله بناهایی است که اصفهان ملقب به نصف جهان بخش مهمی از شهرت خود را مدیون آن است و عمارت تاریخی هشت بهشت نمونه ‌ای از کاخ ‌های محل سکونت آخرین سلاطین دوره صفوی است. کاخ عالی قاپو نمونه منحصر به فرد و یکی از عجایب معماری کاخ‌های عهد صفوی است. منارجنبان از جمله بناهایی است که ازمعماری شگفت انگیزی برخوردار می باشد. مسجد شیخ لطف الله از شاهکارهای معماری و کاشی کاری ایران در نیمه اول قرن یازدهم هجری است. بازار بزرگ اصفهان که یکی از زیباترین بازارهای شهرهای ایران و حتی جهان اسلام به شمار می رود و پل تاریخی ، زیبا و معروف سی و سه پل (الله وردی خان) به همراه ده ها مکان دیگر تنها گوشه ای از زیبایی های تاریخی اصفهان هستند.

 

اصفهان نه تنها دارای ده ها مسجد تاریخی، کاخ ها و عمارت های کم نظیر، پل ها و باغ های با ارزش، کتیبه ها وسنگ نبشته های تاریخی، کاروان سراها و... است، بلکه از جاذبه های طبیعی خوبی نیز برخوردار می باشد.

بزرگ ترین رودخانه فلات مرکزی ایران" زاینده رود" که ازمیان زیباترین شهر ایران عبورمی کند، آبشارها، تالاب ها و باتلاق های مهمی چون باتلاق گاوخونی - که ازتالاب های با ارزش و نادر فلات مرکزی ایران به شمار می آید- به همراه مناطق حفاظت شده غنی، سبب رونق جاذبه های طبیعی اصفهان شده اند.

 

مجموع آثار طبیعی وجاذبه های کم نظیر و متعدد تاریخی این شهرستان بر ارزش، اعتبار و شهرت جهانی اصفهان افزوده وسبب شده سفر به اصفهان در فهرست آرزوهای رویایی جهانگردان کشورهای مختلف جهان قرار گیرد. 

 

 

برنامه های روز اصفهان

وبلاگ تخصصی اصفهان ، پایتخت فرهنگی جهان اسلام

۲۵ فروردین - روز بزرگداشت « عطار نیشابوری »

زندگینامه

فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری، یکی از شعرا و عارفان نام آور ایران در اواخر قرن ششم و اویل قرن هفتم هجری قمری است. بنا بر آنچه که تاریخ نویسان گفته اند بعضی از آنها سال ولادت او را 513 و بعضی سال ولادتش را 537 هجری.ق، می دانند. او در قریه کدکن یا شادیاخ که در آن زمان از توابع شهر نیشابور بوده به دنیا آمد. از دوران کودکی او اطلاعی در دست نیست جز اینکه پدرش در شهر شادیاخ به شغل عطاری که همان دارو فروشی بود مشغول بوده که بسیار هم در این کار ماهر بود و بعد از وفات پدر، فریدالدین کار پدر را ادامه می دهد و به شغل عطاری مشغول می شود. او در این هنگام نیز طبابت می کرده و اطلاعی در دست نمی باشد که نزد چه کسی طبابت را فرا گرفته، او به شغل عطاری و طبابت مشغول بوده تا زمانی که آن انقلاب روحی در وی به وجود آمد و در این مورد داستانهای مختلفی بیان شده که معروفترین آن این است که:

 

"روزی عطار در دکان (داروخانه) خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد. درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می روی. درویش گفت: تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت: بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت. عطار چون این را دید شدیداً متغیر شد و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد."

 

او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت شیخ الشیوخ عارف رکن الدین اکاف رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود. عطار سپس قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراءالنهر به مسافرت پرداخت و در این سفرها بسیاری از مشایخ و بزرگان زمان خود را زیارت کرد و در همین سفرها بود که به خدمت مجدالدین بغدادی رسید. گفته شده در هنگامی که شیخ به سن پیری رسیده بود بهاءالدین محمد پدر جلال الدین بلخی با پسر خود به عراق سفر می کرد که در مسیر خود به نیشابور رسید و توانست به زیارت شیخ عطار برود، شیخ نسخه ای از اسرار نامه خود را به جلال الدین که در آن زمان کودکی خردسال بود داد. عطار مردی پر کار و فعال بوده چه در آن زمان که به شغل عطاری و طبابت اشتغال داشته و چه در دوران پیری خود که به گوشه گیری از خلق زمانه پرداخته و به سرودن و نوشتن آثار منظوم و منثور خود مشغول بوده است. در مورد وفات او نیز گفته های مختلفی بیان شده و برخی از تاریخ نویسان سال وفات او را 627 هجری .ق، دانسته اند و برخی دیگر سال وفات او را 632 و 616 دانسته اند ولی بنا بر تحقیقاتی که انجام گرفته بیشتر محققان سال وفات او را 627 هجری .ق دانسته اند و در مورد چگونگی مرگ او نیز گفته شده که او در هنگام یورش مغولان به شهر نیشابور توسط یک سرباز مغول به شهادت رسیده که شیخ بهاءالدین در کتاب معروف خود کشکول این واقعه را چنین تعریف می کند که وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید اهالی نیشابور را قتل عام کردند و ضربت شمشیری توسط یکی از مغولان بر دوش شیخ خورد که شیخ با همان ضربت از دنیا رفت و نقل کرده اند که چون خون از زخمش جاری شد شیخ بزرگ دانست که مرگش نزدیک است. با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت:

 

در کوی تو رسم سرفرازی این است

مستان تو را کمینه بازی این است

 

با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت

شاید که تو را بنده نوازی این است

 

مقبره شیخ عطار در نزدیکی شهر نیشابور قرار دارد و چون در عهد تیموریان مقبره او خراب شده بود به فرمان امیر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد.

 

مقبره شیخ فرید الدین عطار در جنوب شرقی نیشابور بفاصله 6.5 کیلومتر در مسیر جاده نیشابور به مشهد طرف شرق قرار دارد . فاصله شهر تا خیان 5 کیلومتر ( از فلکه خیام تا قبر خیام ) و از خیام به طرف غرب نیشابور حرکت میکنیم به فاصله یک کیلومتر و نیم به قبر کمال الملک و آرامگاه عطار که در یک محوطه است میرسیم . بنابر این عطار به شهر نزدیک تر است و چون باید از راه خیام بدان رسید تندکی دور تر میشود . آنجا که روزگاری ارگ شهذ بود و سنگی ستون وار سینه شاعر و عارف وارسته را که گنجینه محبت و رضاست می فشارد . این ستون سنگی بالای سر شاعر نصب شده است . قبلا در دیواری آجری قرار داشته که آن دیورا امروزه بر چیده شده است .

 

 

 

سنگ مزبور که سه متر ارتفاع بیرونی آن است گویند همین اندازه از آن در خاک می باشد . و در میان قبه ای که نمای اصلی آن آرامگاه به شمار میرود قرار گرفته است . ارتفاع این بقعه در حدود هشت متر است و چهار در داشته که اکنون یک درب رو به شمال آن باز است . این آرامگاه از عهد سلطان حسین بایقرا و امیر علی شیر نوایی وزیر دانشمند وی به جا مانده است . این ستون سنگی داخل آرامگاه تنها باز مانده بنایی است که توسط امیر علیشیر نوایی وزیر . در قرن نهم هجری احداث شده است .

 

 

 

ویژگی سخن

عطار، یکی از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است. سخن او ساده و گیراست. او برای بیان مقاصد عرفانی خود بهترین راه را که همان آوردن کلام ساده و بی پیرایه و خالی از هرگونه آرایش است انتخاب کرده است. او اگر چه در ظاهر کلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحکام سخن استادانی همچون سنایی را ندارد ولی آن گفتار ساده که از سوختگی دلی هم چون او باعث شده که خواننده را مجذوب نماید و همچنین کمک گرفتن او از تمثیلات و بیان داستانها و حکایات مختلف یکی دیگر از جاذبه های آثار او می باشد و او سرمشق عرفای نامی بعد از خود همچون مولوی و جامی قرار گرفته و آن دو نیز به مدح و ثنای این مرشد بزرگ پرداخته اند چنانکه مولوی گفته است:

 

عطار روح بود و سنایی دو چشم او

ما از پی سنایی و عطار آمدیم

 

 

معرفی آثار  

آثار شیخ به دو دسته منظوم و منثور تقسیم می شود. آثار منظوم او عبارت است از:

1- دیوان اشعار که شامل غزلیات و قصاید و رباعیات است.

2- مثنویات او عبارت است از: الهی نامه، اسرار نامه، مصیبت نامه، وصلت نامه، بلبل نامه، بی سر نامه، منطق الطیر، جواهر الذات، حیدر نامه، مختار نامه، خسرو نامه، اشتر نامه و مظهر العجایب. از میان این مثنویهای عرفانی بهترین و شیواترین آنها که به نام تاج مثنویهای او به شمار می آید منطق الطیر است که موضوع آن بحث پرندگان از یک پرنده داستانی به نام سیمرغ است که منظور از پرندگان سالکان راه حق و مراد از سیمرغ وجود حق است که عطار در این منظومه با نیروی تخیل خود و به کار بردن رمزهای عرفانی به زیباترین وجه سخن می گوید که این منظومه یکی از شاهکارهای زبان فارسی است و منظومه مظهر العجایب و لسان الغیب است که برخی از ادبا آنها را به عطار نسبت داده اند و برخی دیگر معتقدند که این دو کتاب منسوب به عطار نیست.

 

 

آثار منثور:

یکی از معروفترین اثر منثور عطار تذکرة الاولیاست که در این کتاب عطار به معرفی 96 تن از اولیا و مشایخ و عرفای صوفیه پرداخته است.

 

 

گزیده ای از اشعار

ای هجر تو وصل جاودانی

اندوه تو عیش و شادمانی

 

در عشق تو نیم ذره حسرت

خوشتر ز وصال جاودانی

 

بی یاد حضور تو زمانی

کفرست حدیث زندگانی

 

صد جان و هزار دل نثارت

آن لحظه که از درم برانی

 

کار دو جهان من برآید

گر یک نفسم به خویش خوانی

 

با خواندن و راندم چه کار است؟

خواه این کن خواه آن، تو دانی

 

گر قهر کنی سزای آنم

ور لطف کنی سزای آنی

 

صد دل باید به هر زمانم

تا تو ببری به دلستانی

 

گر بر فکنی نقاب از روی

جبریل شود به جان فشانی

 

کس نتواند جمال تو دید

زیرا که ز دیده بس نهانی

 

نه نه، که به جز تو کس نبیند

چون جمله تویی بدین عیانی

 

در عشق تو گر بمرد عطار

شد زنده دایم از معانی

 

***

 

گم شدم در خود چنان کز خویش ناپیدا شدم

شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم

 

سایه ای بودم  ز اول بر زمین افتاده خوار

راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم

 

ز آمدن بس بی نشان و ز شدن بی خبر

گو بیا یک دم برآمد کامدم من یا شدم

 

نه، مپرس از من سخن زیرا که چون پروانه ای

در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم

 

در ره عشقش قدم در نِه، اگر با دانشی

لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم

 

چون همه تن می بایست بود و کور گشت

این عجایب بین که چون بینای نابینا شدم

 

خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهی

تا کجاست آنجا که من سرگشته دل آنجا شدم

 

چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان

من ز تأثیر دل او بیدل و شیدا شدم

** الحان سی گانه باربد **

(سی لحن باربد در داستان خسرو و شیرین نظامی گنجوی)

 

 

در آمد باربد چون بلبل مست

گرفته بربطی چون آب در دست
ز صد دستان که او را بود در ساز

گزیده کرد سی لحن خوش آواز
ز بی لحنی بدان سی لحن چون نوش

گهی دل دادی و گه بستدی هوش
ببربط چون سر زخمه در آورد

ز رود خشک بانک تر در آورد


-اول گنج باد آورد-

چوباد از گنج باد آورد راندی
ز هر بادی لبش گنجی فشاندی

-دوم گنج گاو -

چو گنج گاو را کردی نواسنج
برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج

-سوم گنج سوخته


ز گنج سوخته چون ساختی راه
ز گرمی سوختی صد گنج را آه

-چهارم شادروان مروارید

چو شادروان مروارید گفتی
لبش گفتی که مروارید سفتی

-پنجم تخت طاقدیسی -

چو تخت طاقدیسی ساز کردی
بهشت از طاقها در باز کردی

-ششم و هفتم ناقوسی و اورنگی -

چو ناقوسی و اورنگی زدی ساز
شدی ارونگ چون ناقوس از آواز

-هشتم حقه کاوس -

چو قند ز حقه کاوس دادی
شکر کالای او را بوس دادی

-نهم ماه بر کوهان -

چون لحن ماه بر کوهان گشادی
زبانش ماه بر کوهان نهادی

-دهم مشک دانه -

چو برگفتی نوای مشک دانه
ختن گشتی ز بوی مشک خانه

-یازدهم آرایش خورشید -

چو زد زارایش خورشید راهی
در آرایش بدی خورشید ماهی

-دوازدهم نیمروز -

چو گفتی نیمروز مجلس افروز
خرد بی‌خود بدی تا نیمه روز

-سیزدهم سبز در سبز -

چو بانگ سبز در سبزش شنیدی
ز باغ زرد سبزه بر دمیدی

-چهاردهم قفل رومی -

چو قفل رومی آوردی در آهنگ
گشادی قفل گنج از روم و از زنگ

-پانزدهم سروستان-

چو بر دستان سروستان گذشتی
صبا سالی به سروستان نگشتی

-شانزدهم سرو سهی-

و گر سرو سهی را ساز دادی
سهی سروش به خون خط باز دادی

-هفدهم نوشین باده -

چو نوشین باده را در پرده بستی
خمار باده نوشین شکستی

-هیجدهم رامش جان-

چو کردی رامش جان را روانه
ز رامش جان فدا کردی زمانه

-نوزدهم ناز نوروز یا ساز نوروز -

چو در پرده کشیدی ناز نوروز
به نوروزی نشستی دولت آن روز

-بیستم مشگویه-

چو بر مشگویه کردی مشگ مالی
همه مشگو شدی پرمشک حالی

-بیست و یکم مهرگانی-

چو نو کردی نوای مهرگانی
ببردی هوش خلق از مهربانی

-بیست و دوم مروای نیک -

چو بر مروای نیک انداختی فال
همه نیک آمدی مروای آن سال

-بیست و سوم شبدیز -

چو در شب بر گرفتی راه شبدیز
شدندی جمله آفاق شب خیز

-بیست و چهارم شب فرخ -

چو بر دستان شب فرخ کشیدی
از آن فرخنده‌تر شب کس ندیدی

-بیست و پنجم فرخ روز-

چو یارش رای فرخ روز گشتی
زمانه فرخ و فیروز گشتی

-بیست و ششم غنچه کبک دری -

چو کردی غنچه کبک دری تیز
ببردی غنچه کبک دلاویز

-بیست و هفتم نخجیرگان -

چو بر نخجیرگان تدبیر کردی
بسی چون زهره را نخجیر کردی

-بیست و هشتم کین سیاوش -

چو زخمه راندی از کین سیاوش
پر از خون سیاوشان شدی گوش

-بیست و نهم کین ایرج -

چو کردی کین ایرج را سرآغاز
جهان را کین ایرج نو شدی باز

-سی‌ام باغ شیرین -

چو کردی باغ شیرین را شکربار
درخت تلخ را شیرین شدی بار


نواهائی بدینسان رامش انگیز
همی زد باربد در پرده تیز
بگفت باربد کز بار به گفت
زبان خسروش صدبار زه گفت
چنان بد رسم آن بدر منور
که بر هر زه بدادی بدره زر
به هر پرده که او بنواخت آن روز
ملک گنجی دگر پرداخت آن روز
به هر پرده که او بر زد نوائی
ملک دادش پر از گوهر قبائی
زهی لفظی که گر بر تنگ دستی
زهی گفتی زهی زرین به دستی
درین دوران گرت زین به پسندند
زهی پشمین به گردن وانه بندند
ز عالی همتی گردن برافراز
طناب هرزه از گردن بینداز
به خرسندی طمع را دیده بر دوز
ز چون من قطره دریائی در آموز
که چندین گنج بخشیدم به شاهی
وز آن خرمن نجستم برگ کاهی
به برگی سخن را راست کردم
نه او داد و نه من درخواست کردم
مرا این بس که پر کردم جهان را
ولی نعمت شدم دریا و کان را

شمال

باسلام

چند روزی توی تعطیلات یه مسافرت کوچولو به شمال طرفای رامسر اینا داشتم

گفتم چندتا عکس از اونجا بذارم هر چند عکسای باحالی نیست چون عکاس اونا هم حال و حوصله نداشته !

در زیر عکس ها را میبینید: