در گلستان از طبیعت بین چه سان گشته عیان اسرار پنهان پر شد از سبزه و گل دامان بستان شد عیان گل به گلستان دور غم شد به پایان شورش مرغان شد ز گردون به کیوان رخ تو و رخ گل هر دو با هم ، دل من و دل تو کرده خرم با عشق تو یکسره می سوزم ، با هجر تو یکدله می سازم پرده ز رویت باز کن ، مهر و وفا آغاز کن ، جان من آخر کن رحمی خیز به بستان ای گل خندان جامه گلگون پوش باده گلگون رغم رقیب و گنبد گردون نوش رو به چمن کن دیده بینش باز از هم منظره گل بنگر و دل کن شاد و خرم چند به ذلت در دوران ، سوزم و سازم با هجران ز آتش عشقت سوخت همه سر و سامانم ، دل و ره و ایمانم دل تو تا کی در ره جهل و پستی ، سر تو تا کی خالی از شور مستی فصل بهار از آب چو آتش خیز به مینا کن مرغ چمن از نغمه دلکش واله و شیدا کن
"شیدای اصفهانی"
تصنیف رنگ های طبیعت
خواننده : مرحوم جلال تاج اصفهانی
دریافت از اینجا |