حاج قربان سلیمانی ،تنها بازمانده از بخشی های خراسان از هشت سالگی دو تار به دست گرفت و نزد پدرش که از نوازندگان صاحب نام دو تار شمال خراسان به شمار می رفت ،به شاگردی پرداخت او هنگام در گذشت پدر، 22 سال سن داشت و از آن پس نزد غلامحسین بخشی جعفر آبادی ، حاج محمد بخشی قیطانی و عوض بخشی به آموختن دو تار روی آورد.
اما کار حاج قربان ازدو تار نوازی در مراسم عروسی،ختنه سوران، شیرینی خوران از سال 1321 آغاز شد.
او ازسال 1346 تا 1366 دست به ساز نبرد ،علت آن هم اعتقادات و پایبندی وی به سخنان متشرعین بود که باعث شد او بر اساس گفته شیخی ساز را به کناری نهد اما وقتی روحانیون دیگری به وی توصیه کردند که موسیقی موهبتی الهی است ،دوباره ساز در دست گرفت و به نواختن پرداخت .
او فعالیت مجددش را از سال 1367 با برنامه تلویزیونی " اندیشه هنر" شروع کرد ودرسال 1369 در جشنواره موسیقی فجر ،نوازنده برتر انتخاب شد و از آن سال به بعد هم به عنوان داور در جشنواره موسیقی فجر حضور یافت
این استاد صاحب نام در سال های اخیر 8 بار به فرانسه اعزام شد و به عنوان پدیده و ستاره "آوینیون" فرانسه معرفی شد .
او همچنین به کشورهای بسیاری مانند پرو ، هلند، تونس، ترکیه، بلژیک ،انگلستان ،سوئیس، کلمبیا ، اکوادور ،پاناما، فرانسه و چند شهر آمریکا نیز عزیمت کرده است .
قطعه ی دوتار نوازی - مرحوم استاد حاج قربان سلیمانی
حاج قربان سلیمانی معتقد بود : مردم جهان بخصوص فرانسوی ها ، بهتر از ایرانی ها مرا می شناسد چون هنر طلبند و هنر را دوست دارند ،آنها واقعا موسیقی را می فهمند چون اهل تحقیق و پژوهش اند .
این نوازنده چیره دست خراسانی که دوتار را شوق دل می دانست ، به عنوان گنجینه ملی لقب گرفت و از دست سید محمد خاتمی رییس جمهوری وقت نشان درجه 2 فرهنگ و هنر دولتی دریافت کرده است .
حاج قربان سلیمانی را می توان آخرین روایتگر از نسل بخشی ها ی بزرگ شمال خراسان به شمار آورد
او بخشی را یک موسیقیدان کامل در عرصه موسیقی مقامی می دانست و بر این باور بود: بخشی هم باید ساز بسازد ،هم بتواند آنرا کوک کند و هم از حافظه خوبی بهره مند باشد تا بتواند تمام افسانه های فولکلوریک خراسان را حفظ کند. یک بخشی ،همیشه افسانه هایش را با یک شعر و نثر آمیخته و با ساز و آواز همراه می سازد.
موسیقی مقامی یعنی شما نگاه کنید که در گذشته مردم از 50-60 کیلومتر با اسب و الاغ در جست و جوی موسیقی بودند نوازش ارزش داشت ،مردم به مجالسی می رفتند که نوازنده داشته باشد ،روزها را با دهل سپری می کردند و شب ها پای صحبت های بخشی می نشستند .
گفتنی است استاد حاج قربان سلیمانی در پایان عمر کار کشاورزی می کرد و از 14 فرزند حاج قربان فقط دو دخترش به موسیقی روی آورده اند و یک پسرش که این آخری پنجاه ساله بوده وعلیرضا نام دارد و در بیشتر اجراهای پدر به عنوان همنواز حضور جدی داشته است.
روحش شاد
خواننده: داود آزاد
صیدم من و صیاد او من بنده ام آزاد او
ویران منم آباد او ای داد و ای بی داد او
حق حق زنم هو هو کنم
تا ما و من را او کنم
تا روی دل آنسو کنم با درد عشقش خو کنم
هر دم به سویش رو کنم چون مرغ حق کو کو کنم
حق حق زنم هو هو کنم
تا ما و من را او کنم
من قطره او دریای من من مست و صحرای من
من بنده او مولای من من لایم او الای من
حق حق زنم هو هو کنم
تا ما و من را او کنم
هوشیار او دیوانه من شمع است او پروانه من
افسونگر او افسانه من میخانه او پیمانه من
من طالب و مطلوب او دلداه من محبوب او
حق حق زنم هو هو کنم
تا ما من را او کنم
سید خلیل عالی نژاد
محسن ظهوری - وارد «صحنه» که میشوی فقط کافی است از هر عابر یا مغازهداری سراغ مزار او را بگیری تا یکراست به آنجا ببرندت. اتاقی حدودا دو در سه با مقبرهای در میان آن، که با شالی سبز پوشیده شده است. روی مقبره و دورتادور اتاق، همچنان که بر سر در ورودی مقبره، مزین به عکسها و نقاشیهایی از صورت تنبورنواز برجسته ایرانی است. اینجا سیدخلیل عالینژاد خوابیده است. کسی که در شناساندن تنبور و زنده کردن این ساز سوزناک نقش برجستهای داشته است. اینجا شهرستان «صحنه» است، زادگاه عالینژاد و زادگاه طایفه «یارستان». طایفهای که ساز باستانی تنبور را با مقامهای آن سینه به سینه از دل تاریخ حمل کردهاند و به ما رساندهاند. اینجا بیست کیلومتری «بیستون» است. جایی که داریوش اول از فتوحات خود گفته و هرکول خوابیده آن همه را به تماشا نشسته است.سیدخلیل عالینژاد در بیست و یکم خردادماه 1336 در صحنه کرمانشاه متولد شد. پدرش مرحوم سید شاهمراد نیز تنبورنواز بود. خلیل به تشویق مادر تنبورنوازی را با سید نادر طاهری آغاز کرد و سپس نزد امرالله شاه ابراهیمی رفت. درویش امیرحیاتی و استاد عابدین خادمی از بزرگان تنبورنوازی نیز از دیگر اساتید او بودند. وی مدتی سرپرستی گروه تنبورنوازان صحنه را برعهده داشت تا اواخر دهه 50 که در رشته موسیقی دانشگاه هنر فارغالتحصیل شد. سیدخلیل صدای بم و گرمی داشت و به ردیفهای موسیقی دستگاهی ایران تسلط کامل داشت. دف را از مرحوم نادر نادری و تار را از کیخسرو پورناظری آموخت. اوایل دهه 60 گروه تنبور شمس به سرپرستی پورناظری تشکیل شد که عالینژاد نیز از جمله بنیانگذاران آن بود. در اواسط دهه 60 عالینژاد گروه را ترک کرد و گروهی مستقل با عنوان «باباطاهر» تشکیل داد. عالینژاد کتابی نیز با عنوان «تنبور از دیرباز تاکنون» تالیف کرده که از جمله منابع مهم درباره این ساز باستانی است. خلیل عالینژاد در سال 1379 ایران را به مقصد سوئد ترک میکند و پلیس این کشور در 27 آبان 1380 در شهر گوتنبرگ جنازه سوختهاش را پیدا میکند. علت این قتل هرگز مشخص نشد.
ظهر 27 آبان ماه 1386 همچون 27 آبان پنج سال گذشته، منطقه نزدیک به دربند شهرستان صحنه مملو از جمعیت است. صندلیها را چیدهاند و کنار مقبره سیدخلیل جایگاه کوچکی برای اجرای برنامه درست کردهاند. از سال 1380 که عالینژاد در سوئد به قتل رسید تاکنون، این مجلس به محفلی برای دورهم جمع شدن دوستداران او تبدیل شده تا در مراسم سالگرد او به تنبور و به دف بزنند و یاد او را گرامی بدارند.
«در حراج عشقبازان حال یاران دیدنی است» این جملهای است که بر روی پارچهای بر بالای سن نوشته شده و زیر آن تصویر بزرگی از سیدخلیل عالینژاد با ریش و موی پرپشت و تنبوری به دست. ساعت حدود 30 :1 بعد ازظهر است و نیم ساعتی تا شروع برنامه فاصله ماندهاما جای جای این قبرستان صدای تنبور را میشود شنید. نوازندگان این ساز کهن هرکدام به گوشهای نشستهاند و تمرین میکنند. اینجا پایتخت تنبور است و این ساز را میتوان در دست کودکان نیز دید. متولی مقبره عالینژاد در خانهاش را باز گذاشته و صدای او را در قبرستان پخش کرده است. روی سر در ورودی خانهاش کاغذی چسبانده که لیست سی دیهای فروشی عالینژاد را بر آن نوشته است.
هنوز به ساعت 14 نرسیدهایم که صدای هلهله یا علی و نوای دف و تنبور از دور به گوش میرسد. از بالای قبرستان گروه تنبور نوازان مجذوب متشکل از حدود 30 نفر جوان ساز به دست مولاعلی میخوانند وبه سمت مقبره میآیند. تصویر سیدخلیل با مو و ریش بلند بر دف تکتکشان نقش بسته است. میگویند این تصویر مربوط به زمانی است که عالینژاد هنوز ریش و مو را به دستور شیخ خود به قیچی نسپرده بود. سبیل پرپشت یا ریش و موی بلند، روی صورت اکثر افراد حاضر در مراسم وجود دارد. میگویند: «نقش مولاعلی روی صورت همه آدمیان با چشم و ابرو و بینی و سبیل نوشته شده. سبیل نشانه است، سمبل است.» پس; از کودکی موی بالای لب را حتی به قیچی هم نمیسپارند.سیدخلیل هم تا مدتها مو و ریش و سبیل کوتاه نمیکرده: «شیخش به او دستور داد و او هم بیدرنگ اطاعت کرده مو و ریش را کوتاه کرد.»
گروه با دفهای نقش عالینژاد روبهروی مقبره میایستد و به همراه جمعیت دورتادورش «هوحقمددی الله مددی» میخوانند. هنوزچند دقیقهای نگذشته که گروهی دیگر با عکس قاب گرفته بزرگ دیگری از او، با مو و ریش کوتاه و لبخندی بر لب از بالای قبرستان میآیند. یکی دو نوازنده دف در میانشان و مابقی دست میزنند و یا علی میگویند. به گفته مردم صحنه، اینها از اهالی خود شهرند و این مراسم را هر ساله برگزار میکنند. تصویر سید خلیل را کنار دیگر تصاویر او روی سن میگذارند و همه منتظرند تا برنامه آغاز شود. فرهاد ذوالنوری از دوستان عالینژاد و مدیر مراسم، درباره برنامههایی که قرار است برگزار شود، میگوید: «شعرخوانی، مقالهخوانی و اجرای موسیقی از جمله برنامههایی است که هر ساله برای سالگرد آقا خلیل در نظر میگیریم. تقاضا برای اجرای برنامه بسیار زیاد است، بنابراین مجبوریم که دست به انتخاب بزنیم و با توجه به کمبود زمان، کسانی را برای خواندن مقالات و شعرها و دیگرانی را نیز برای اجرای مراسم روی سن دعوت کنیم.» ذوالنوری از اهداف برنامه میگوید و از بزرگداشت یاد عالینژاد: «قصدمان این است که از شخصیت هنری و شخصیت انسانی او یاد کنیم. سید خلیل جدای از اینکه نوازنده و موسیقیدان برجستهای بود، انسانی شریف و مهربان بود که به همنوع خود عشق میورزید.»
مراسم با ایراد مقالهای توسط یکی از اهالی شهرهای اطراف صحنه آغاز میشود:«تعصب خطا است. نباید کسی را که هم رای ما نیست با زور و قدرت با خود موافق کنیم.» این جملهها تمثیلی است از ظلمی که به گفته اهالی صحنه بر سید خلیل گذشته است. میگویند به باور خود معتقد بود و همین باور او، به دم تیغش سپرد. مقالهخوانی ادامه دارد: « مردم یارستان با فرهنگ و آئینی برخاسته از این خاک به وحدت درود میفرستند. تنها وحدتی که قابل تصور است وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت میتواند باشد. نخستین گام برای تحقق وحدت همه مردم ایران تحمل تفاوتها و مدارا و پذیرش اعتقادات گوناگون یکدیگر است.» جمعیت لحظه به لحظه افزایش مییابد. دیگر صندلیها کفاف تعداد را نمیدهد، پس همه ایستاده دور تا دور به تماشا مینشینند و پس از ختم مقاله دست میزنند. گروه «روچیار» به معنی آفتاب که از اهالی صحنه هستند و یکی دوباری هم جایزه تنبور نوازی غرب کشور را بردهاند، دو قعطه چهار مضراب مخالف سه گاه ساخته مجید درخشانی و ساقی ساخته کوروش قزوینی را اجرا میکنند. همه چیز با یاد عالینژاد آغاز میشود. هر چه باشد امروز سالگرد اوست. فرهاد ذوالنوری میگوید: «امروز 27 آبان ماه برابر با سوم سرماخیز کردی گرمسیری سلطانی، مصادف با درگذشت عالینژاد است. امروز را به یاد او میگذرانیم که همه از او خاطرات خوبی به یاد دارند.»
کردی گرمسیری سلطانی؟
سید خلیل عالینژاد نه تنها در موسیقی که در علم و نجوم هم گویا تبحر ویژهای داشته است. در مقدمه این تقویم که به کوشش عالینژاد تنظیم شده آمده است: «این سالشماری که با اندک تفاوتی در مناطق مختلف کردنشین رایج است و به اسامی گوناگون از جمله فرس قدیم، زردشتی، اختیارات کردی، گرمسیری، چهل و پنج و چهل و پنج و جلالی معروف میباشد و کلا از گاهشماری یزدگردی ایران باستان اتخاذ گردیده است. منظور از یزدگرد شاهان ساسانی نبوده بلکه در لغت فرس قدیم به معنی پروردگار و اهورامزدا میباشد. به دو علت این حساب باستانی نزد اقوام مختلف کرد دچار اختلاف گردیده، اول در محاسبه سالهای کبیسه و دوم اختلاف اسامی ماههای سال. این روش محاسبه ایام چنانچه از کبیسه یکصد و بیست سال یکماه پیروی نماید موسوم به حساب فرس قدیم، اختیارات و یزدگردی خواهد بود و چنانچه از کبیسه چهار سال یک روز پیروی کند گرمسیری، زردشتی یا جلالی میباشد که در هر دو صورت در هر دوره صد و بیست ساله حداکثر یک ماه از یکدیگر فاصله میگیرند و مجددا با هم یکی میشوند.»
این تقویم متشکل از چهار فصل بهار، تابستان، پاییز و زمستان است و سیزده ماه دارد. دوازده ماه 30 روزه و یک ماه پنج روزه به نامهای رشهمه (آب شدن برفها و پیدا شدن زمین)، پنجه (پنج روز معروف خمسه)، گلهداران (باز شدن گلهای درختان)، گله جاران (شکفتن گلهای صحرایی)، گرماخیز (شروع گرما)، پیوش پر (خشکیدن گیاهان صحرایی)، گلاویژ (نام ستارهای است که در این ماه طالع میگردد)، خرمانان (موعد برداشت محصولات کشاورزی)، رزبر (رسیدن انگور)، گلاریز (برگریزان)، سرما خیز (شروع سرما)، بفرآور (موسم بارش برف) و ری بندان (بسته شدن راهها از شدت بارش برف).
سال 1386 برابر با 758 کردی گرمسیری سلطانی است و بیست و پنجم بهمن ماه هجری شمسی آغاز سال نو. سید خلیل برای دور کردن اختلافات در تقویمهای گوناگون رایج در مناطق کردنشین، این تقویم را اهتمام کرد و برای برطرف کردن مشکلاتی در نوازندگی ساز «تنتار» را.
تن تار، تنبور و سه تار
فریدون حقیقی سازنده ساز «تن تار» این ساز را بر اساس طرحی از مرحوم عالینژاد در سال 1382 ساخت. این ساز از یک سمت سهتار راست و از دیگر سمت تنبور تا به گفته حقیقی سه چیز را فراهم کند: « اول سهولت در حمل ساز است که با «تن تار» حمل دو ساز منتفی میشود. دوم اینکه هم تنبور و هم سهتار است و قابلیت و سرعت نوازندگی را بالا میبرد. سوم اینکه فاقد کاسه طنینی است و چون کاسه کتابی دارد، سوز خاص و صدای لطیفی دارد.»
فریدون حقیقی تنتار را از جلد بیرون میآورد و زخمهای به تنبور و سهتارش میزند و میگوید: « هر کدام صدای دقیق خودش را دارد البته سوز بیشتری بر طنین صدا حاکم است. این ساز در سال 1383 به عنوان اختراع درعرصه موسیقی ایران ثبت شد و در حال حاضر قرار است به ثبت جهانی برسد.» حقیقی درباره طرح این ساز میگوید: « سید خلیل همیشه در پی نوآوری بود و میخواست سبک جدیدی را به وجود بیاورد. این کار را در نوازندگی و آهنگسازی انجام داد و طرح این ساز را نیز او ریخت.» فریدون حقیقی حدود 20 سال یعنی از سال 1363 با زندهیاد عالینژاد در ارتباط بود و اواخر زندگی عالینژاد در تهران، پنج سالی با او زندگی میکرد. فرشاد حقیقی، رهبر گروه تنبورنوازان مجذوب و پسر فریدون حقیقی در این باره میگوید: «در سعادتآباد خانهای داشتیم که با عالینژاد و پدرم در آن زندگی کردم. حدود پنج سالی شد تا اینکه از ایران رفت. زندگی من با عالینژاد در این پنج سال سرفصل همه عمر من خواهد بود. تا به حال مردی با این سجایا و اخلاقیات ندیدهام. متین، موقر، باادب، مهربان و مردم دوست بود و برای همه دل میسوزاند.» عالینژاد در سال 1378 یعنی در اواخر اقامتش در تهران طرح این ساز را به حقیقی میدهد و هرگز فرصت نمیکند تا زخمهای بر این ساز بزند. «تنتار» ترکیبی از دو ساز مقدس است. تنبور که برای مردم کرمانشاه ارزشمند و عالیمقام است و سهتار که سازی عرفانی محسوب میشود. تنبور از لحاظ دستانبندی نیمپرده است و بر دستانبندی قدیم و قبل از اختراع ربع پرده ساخته شده است. به گفته فرشاد حقیقی: « ردیفها و دستگاههایی که اکنون داریم در قدیم بر همان 14 پرده نواخته میشد. به عنوان مثال ماهوری را که در تنبور میزنیم به عنوان ماهور قدیم میشناسند. تنبور خیلی از گوشهها را ندارد و دارای اصل دستگاههاست. به همین خاطر تنها لحن و لهجه دستگاه است که تغییر مییابد. تنبور، ماهور، شور، اصفهان و چهارگاه را با لهجهای باستانی و قدیمی مینوازد. سهتار تکامل یافته تنبور است. حجم کاسه کوچک شده و تعداد و تنوع پردهها و وسعت صدادهی افزایش یافته است. سهتار در قدیم دارای سه سیم بوده است و برای همین صدای این ساز با سه سیم بسیار شبیه به تنبور است.» فریدون حقیقی درباره تنتار توضیح بیشتری میدهد: «خیلیها به دست گرفتن ساز کتابی عادت ندارند. برای همین شاید در ابتدا برایشان کمی نواختن این ساز مشکل باشد. اما باید قلق آن را به دست بیاورند تا به سهولت آن را بنوازند.» وی تاکید میکند که ادغام دو ساز در یک ساز در تاریخ موسیقی ایران بیسابقه بوده و شاید بتوان گفت که در جهان نیز بیسابقه است. حقیقی ساخت تنتار را بدعتی در سازسازی میداند و میگوید: «اینکه نمیشود هرچه را از قدیم مانده عینا استفاده کرد. مگر در قدیم اینگونه رفتار میکردند؟ اضافه شدن یک سیم به سهتار و ابداع ربع پرده و ساخت تار از همین نوآوریها بوده است.» رامین کاکاوند، آهنگساز گروه ارغنون و از اعضای اصلی گروه باباطاهر که با سیدخلیل عالینژاد همکار بود نیز درباره«تنتار» میگوید: « تنتار قدرت نوازندگی را بالا میبرد. نواختن این ساز باعث میشود تا نوازنده بتواند به سهولت روی سن از هر دو ساز تنبورو سهتار استفاده کند.» فریدون حقیقی هنوز هم «تنتار» میسازد ولی باید سفارشی باشد: «هرکسی مایل به نواختن این ساز نیست. اگر سفارش این ساز به من شود حدود 20 روز طول میکشد تا آن را بسازم.» مهر کارگاه مجذوب روی سازهای حقیقی، نزد اهالی موسیقی بسیار مشهور است.
تنبورنواز برجسته و ویژه
عالینژاد در تنبورنوازی صاحب سبک بود. این جمله را از تمام کسانی که با این ساز آشنایی دارند، میتوان شنید. رامین کاکاوند این مطلب را تائید میکند و میگوید: « عالینژاد چهارده مقام تنبور را که سینه به سینه نقل شده بود در کتاب «تنبور از دیرباز تاکنون» به نت نوشته و این کار باعث شده تا این مقامها ثبت شده بماند.» وی سبک سیدخلیل را منحصر به فرد میداند و میگوید: « در تنبورنوازی سبک ویژهای داشت. اکثر کسانی که در حال حاضر تنبور میزنند به شیوه او مینوازند.» فرشاد حقیقی نیز که در کودکی مدتی پیش عالینژاد بود و این استاد ،نوازندگی او را تصحیح میکرده، میگوید: « دو نوع سبک تنبورنوازی داریم. یکی سبک گوران و دیگری صحنه که هر دو منطقه در کرمانشاه هستند، هر کدام از این مناطق سبکها و شیوههای مختص خودشان را دارند. بزرگان تنبورنواز صحنه درویش امیرحیاتی، سید امرالله شاهابراهیمی و سیدخلیل عالینژاد هستند و بزرگان نوازنده تنبور در گوران نیز طاهر یا رویسی و علیاکبر مرادی. در سبک درویش امیر حیاتی تنوع ریتم خاصی وجود دارد و اکثرا ریتم دهل است. شیوه نوین خلیل عالینژاد نیز در مضرابزنی و انگشتگذاری خاص او بوده است. شیوه نوازندگی گورانیها تند و خشن است و خیلی محلیتر از تنبورنوازی صحنه است. اهالی صحنه نرم و لطیف میزنند.» فرشاد حقیقی رهبر گروه تنبورنوازان مجذوب است که در ابتدای ششمین سالگرد درگذشت عالینژاد با حدود 30 نفر جوان دف و تنبورزن، به سمت مقبره آمدند. حقیقی پسر، گروه را آماده میکند و روی سن میروند. تنبورنوازان و یک نفر دفزن روی سن و بقیه نوازندگان دف پایین سن روبروی مردم. این آخرین برنامه و جذابترین آن است. حقیقی درباره شیوه کار خود با تنبور میگوید: « روی شیوه نوازندگی حیاتی و عالینژاد کار میکنیم تا تلفیقی از این دو را ارائه دهیم. شیوه نوازندگی خیلی روی موسیقی تاثیر دارد. مثل این میماند که یک جمله را فارس یا کرد بگوید. جمله همان جمله است ولی لحن و لهجه آن فرق میکند. در تلفیق دو نوع شیوه نوازندگی نیز میتوان لحن جدید و زیبایی خلق کرد. به خصوص اگر شیوه تنبورنوازی گوران را با صحنه تلفیق کنیم. یعنی همان اتفاقی که در گروه تنبور شمس و در اوایل کار آنها افتاد. علیاکبر مرادی و سیدخلیل عالینژاد، هرکدام با شیوه مختص به خود در یک گروه مینواختند و عالیترین کارهای تنبور را خلق کردند.» پورناظری رهبر گروه تنبور شمس نیز از سیدخلیل به نیکی یاد میکند: « نوازنده چیرهدستی بود و مثل او کمتر یافت میشود. تکنوازی او در آلبوم «صدای سخن عشق» از یاد نرفتنی است.»فرشاد حقیقی اما مهمترین کار تکنوازی عالینژاد را «شکرانه» میداند: «بداههنوازی در آلبوم «شکرانه» باید به عنوان یکی از قویترین بداههنوازیهای موسیقی ما شناخته شود. کسانی که میخواهند تنبور بزنند باید با این کار آشنا شوند.» وی تنبور را متعلق صرف به کرمانشاه نمیداند و میگوید: « تنبور متعلق به همه است. میگویند باید تنبور را فقط در مقام قدیمی خودش زد در حالی که نمیشود. این ساز پنج تا هفت هزار سال قدمت دارد و هر نوازنده چیره دستی چیزی به آن افزوده است که این چنین حفظ مانده.»
گروه تنبورنوازان مجذوب که متشکل از 10 نفر عضو ثابت و 15 نفر دفنواز مهمان هستند برنامه خود را با قطعهای تلفیقی از چند مقام تنبور به پایان میرسانند و در میان تشویق حاضران از سن پایین میآیند. برنامه تمام شده ولی جایجای نوازندگانی را میشود دید که گروهگروه حلقه زدهاند و بر دف و تنبور میزنند و سرهای خود را به هر سو تکان میدهند. اینجا مراسم سالگرد درگذشت عالینژاد است. مرگی که هرگز مسبب آن مشخص نشد.
گزارش یک قتل
«متولد 1362 هستم و در زمان این اتفاق 18 یا 19 ساله بودم.» سیدحمید عالینژاد پسر استاد عالینژاد این گونه خود را معرفی میکند او در خانه بوده و پدر در آموزشگاه به قتل رسیده است. فرهاد ذوالنوری درباره مرگ عالینژاد میگوید: «به سوئد رفته بود تا در آنجا آموزش موسیقی بدهد. روز 27 آبان ماه 1380 پلیس سوئد جنازه او را سوخته کشف میکند. کالبدشکافیها نشان از این داشت که او را با چاقو تکهتکه کردهاند ولی متاسفانه هیچ وقت قاتل او پیدا نشد.» یکی از حاضرین در مراسم نیز که حاضر نیست نام خود را بگوید در این باره میگوید: «من همسایه روبهروی آموزشگاه او در شهر گوتنبرگ بودم . عالینژاد ساعت 9 صبح در آموزشگاه شاگرد داشته و باید به آنجا میرفت. این گونه که شواهد نشان میدهد ساعت هشتو سی دقیقه صبح کارت اتوبوس خود را زده و به سمت آموزشگاه رفته. 5 دقیقه تا آموزشگاه راه است، بنابراین هشت و سی و پنج دقیقه صبح به آموزشگاه رسیده. روی سقف همه خانهها در سوئد دستگاهی تعبیه شده که به محض ایجاد احتراق، زنگ خطر آن در اداره پلیس و آتشنشانی به صدا درمیآید. ساعت 9 صبح زنگ خطر آموزشگاه عالینژاد در اداره پلیس زده شده و پلیس با جسدی روبه رو میشود که به گفته خودشان با جسم سنگینی به سرش ضربه زدهاند و جای 5 ضربه چاقو نیز در بدن او دیده شده است. بعد جسد را با مادهای عجیب آتش زدهاند.» رامین کاکاوند نیز از شنیدههای خود میگوید: «روز 27 آبان ماه 1380 به گفته همسایهطبقه بالایی، سه نفر مهمان او بودند. دو نفر از آلمان آمده بودند و سومین نفر همکار عالینژاد در سوئد بوده است. البته این همکار که خیلیها اعتقاد دارند او هم از مسببین مرگ عالینژاد است حضور خود را در آنجا و در آن ساعت انکار میکند.» عالینژاد در «صحنه» دشمنهای زیادی داشت. به دلیل اختلافات عقیدتی با گروهی از اهالی این شهرستان درگیری دائم داشته است. قباد سالک همسایه او در شهرستان صحنه میگوید: «گروهی که زیر نظر (...) فعالیت میکردند به شدت با عالینژاد بد بودند.سیدخلیل هم نمیتوانست زیر بار حرف زور و نادرست برود. یادم میآید که سال 68 بود که حدود دو هزار نفر از آن دسته ،خانه سیدخلیل را محاصره کردند و آن را سنگباران کردند. سیدخلیل با دو سه نفر در خانه بود و نمیتوانستند از خود دفاع کنند. برای همین به پشتبام رفتند و مدتی آنجا ماندند تا آن عده بروند.» فرهاد ذوالنوری نیز درگیریهای فیزیکی را تائید وتاکید میکند: «بله درگیریهای شدیدی به وقوع میپیوست.»قباد سالک ادامه میدهد: «یک بار هم در بازار صحنه و یک بار دیگر در گاراژ صحنه درگیری شد.» سالک اما مهمترین این درگیریها را در اداره برق میداند: «بچهها چون عدهشان کمتر بود به داخل اداره برق رفتند و آنجا پناه بردند. آن طرفیها هم اداره را محاصره کرده بودند که ماموران نیروی انتظامی آمدند.» خلیل عالینژاد حدود سالهای 74 «صحنه »را ترک میکند و زندگی در تهران را انتخاب میکند. میرود تا به دور از جنجالهای عقیدتی به کار هنریاش بپردازد. سال 79 دعوتنامهای از سوئد برای آموزش تار و سهتار و تنبور دریافت میکند و به آن کشور میرود تا در 27 آبان ماه، جنازهاش یافت شود. ذوالنوری میگوید: «وکیل بینالمللی گرفته شده و از طرف دولت از خانواده آن مرحوم وکالت گرفته شد تا پیگیری جریان قتل در کشور سوئد انجام شود.»
صبح روز 14 آذر ماه 1380 جنازه سیدخلیل در مقابل تالار وحدت تشییع شد. محمدرضا درویشی در آن مراسم استاد را چنین توصیف کرد: «کسی سید را نشناخت. عالینژاد مغنی شاهد و خنیاگر مهر عشق و فرزانهای در موسیقی بود که به تنبور، این سازی که میرفت سخیف شود، اعتباری روزافزون بخشید. عالینژاد علاوه بر مقامهای باستانی و حقانی تنبور به ردیف دستگاهی ایران احاطه کامل داشت. او توانست در این سالها مجموعه عظیمی از نغمهها، حکایتها، رویاها و مقامها را دریابد، از مجموعه عظیم استادان و پیران توشه برچیند و بسیاری از رشتههای به هم ناپیوسته موسیقی، ادبیات، اعتقادات و رویاهای مردم ساکن در جلال پر وهم «اورامان» و زاگرس را به هم پیوند زند و تکههای جدا افتاده و پرتاب شده به این سو و آن سو از مقامها و کلام حقانی تنبور را گرد آورد. سیدخلیل علاوه بر استادی در نواختن تنبور، دستی بر تار و سهتار هم داشت. اما آنچه بیش از همه استاد را محبوب کرده بود شیوه خاص وی همراه با احساسی لطیف بود که از یک مراقبه روحانی نشات میگرفت و به حق شنونده را تحت تاثیر قرار میداد.» سیدخلیل رفت، اما یاد و صدای ساز و آواز او هنوز مانده است. سیدخلیل رفت اما مهر قلندر او بر سازهایی که میساخت هنوز هم نیک میدرخشد.
منبع : حیات نو
سلام
با آهنگی از زنده یاد ایرج بسطامی در خدمت دوستان هستم.
واقعا آهنگ زیباییست. به همه دوستان توصیه می کنم این آهنگ را دریافت و گوش کنند.
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
ایرج بسطامی در سال ۱۳۳۶در بم به دنیا آمد و تا قبل از بروز زلزله دلخراش این شهر، در همان جا زندگی می کرد. او موسیقی را نزد عموی خود، یدالله بسطامی فرا گرفت سپس برای تکمیل آموزه هایش به تهران آمد و از محضر استاد محمدرضا شجریان بهره برد.
موسیقی را نزد استادان فن از جمله شجریان آموخته بود و وقتی درست آموخته بود، پا به صحنه گذاشته بود. می گفت که موسیقی در خانواده پدری او ریشه دار است. پدرش هنوز در ساعات فراغت ساز می زد. اما خود را بیشتر مدیون عمویش یدالله بسطامی می دانست که از نظر او در موسیقی استادی و مهارت داشت. او بود که صدا و ذوق ایرج را به موسیقی کشف کرده بود و از همان نوجوانی شروع کرده بود به آموختن گوشه ها و ردیف های موسیقی اصیل به او. این عمو در اوایل انقلاب فوت شد. پس از مرگ او، ایرج به تهران آمد و نزد استادان و بیشتر از همه خود مشکاتیان موسیقی خواند و کم کم به میدان آمد".
بسطامی در فعالیت هنری خودبا اساتید دیگری همچون پرویز مشکاتیان ،محمد رضا درویشی و کیوان ساکت همکاری داشته است.
روحش شاد
سماع، داستان تعالی روح است. سماع، دنیایی متفاوت است. حتی اگر مولانا را نشناسیم و با تفکراتش آشنا نباشیم، دیدار از این مراسم تاثیرگذار خواهد بود.
مولانا درکنار اشعاری که بیانگر تفکراتش هستند، امروز با مراسم سماع نیز آشنای جهانیان است. در مراسم سماع، در آن حال چرخش و تسلیم محض، شوری نهفته است که هم چرخنده و هم بیننده را به وجد میآورد. سماع، بروز تفکرات مولانا است. او شعر و موسیقی و رقص را برای توصیف آنچه غیرقابل توصیف است، انتخاب کرد. دیدهاند مولانا را که در کوچه و بازار با اصحاب به رقص در میآمد و گفتهاند جنازه صلاحالدین زرکوب را نیز به اشارت مولانا با رقص و دف به قبرستان بردهاند.
معنی سماع
سماع به فتح سین، به معنی شنوایی و هر آوازی است که شنیدن آن خوشایند است. سماع در اصطلاح صوفیه حالت جذبه و اشراق و از خویشتن جدا شدن و فنا به امری غیرارادی است که اختیار عارف تأثیری درظهور آن ندارد. صوفیه میگویند سماع، حالتی در قلب و دل ایجاد میکند که "وجد" نامیده میشود و این وجد، حرکات بدنی چندی بهوجود میآورد که اگر این حرکات غیرموزون باشد "اضطراب" و اگرحرکات موزون باشد، کفزدن و رقص است.
مراسم سماع - کنسرت گروه شمس
مراسم سماع
امروزه مراسم سماع در شهرهایی همچون قونیه، قاهره و حلب به صورت باشکوهی برگزار میشود. این مراسم با مدح حضرت محمد(ص) شروع و با دعا به پایان میرسد. مراسم شامل موسیقی و رقص و چرخش و حرکات نمادین است که به آنها میپردازیم:
مکان(دایرهای که در آن میچرخند)
دایرهای که دراویش در آن میچرخند بیارتباط به چرخش دایرهوار سیارات به دور خورشید نیست. دایره نماد کمال و یکپارچگی است. بدون آغاز و انجام است و برای همین نماد زمان است. دایره با الوهیت در ارتباط است. در دایره تمام شعاعها به نحوی هماهنگ کنار یکدیگر در مرکز جمع میشوند و فاصله همه نقاط روی دایره از مرکز به یک اندازه است. دایره نماد خدا هم هست، در متنی کهن آمده که خداوند همچون دایره ای است که مرکزش همه جا و محیطش هیچ جا نیست. دایره ساده ترین منحنی و در واقع کثیرالاضلاعی است که دارای بینهایت ضلع است(آمیختگی سادگی و بیانتهایی). دایره چون آغاز و انجامی ندارد دلالت بر ابدیت دارد. دایره مقدس است زیرا نه بالایی دارد و نه پایینی و گردی دایره طبیعی ترین شکل محسوب میشود.
مدح پیامبر
مدح پیامبر در ابتدای مراسم سماع در واقع همان مدح خدا و در واقع مدح روح الهی است که از جهان مجرد به جهان مادی فرود آمده است.
نی قونیه - کنسرت گروه شمس
نی
نی، نماد هماهنگی در طبیعت است. نماد و نشانه روحی است که از وطن واقعی خود دورافتاده و با صدای نافذ و محزونش به خداوند شکایت میبرد و میخواهد به نیستانی که از آن جدا شده، بازگردد. مراحل طی شده تا ورود به قالب انسان، پس از ترک محضر خدا شبیه مراحل طی شده از بریدن نی از نیستان تا تبدیل شدن به ساز نی است. خداوند از تک سلولیها تا پیچیدهترین موجودات را از وجود خود آفرید، اما از روح خود فقط در وجود انسان دمید. نفس دمیده شده در نی نیز بیانگر همین مطلب است. دورن نی خالی است و صدا در اثر نفسی که در آن دمیده میشود، به وجود میآید. درحالیکه یک انتهای نی باز است، انتهای دیگر آن در دهان نوازنده است. پس اگر انسان شخص کاملی باشد صدایی که از درون نی به گوش میرسد، صدای خدا خواهد بود. انسان نیز مانند نی است. انسان وقتی کامل میشود و با خلاصی از خویشتن، از خود خالی میشود و صدای خدا میشود. آیینه خدا میشود و به تعالی میرسد. با خدای خود یکی شده و به کمال می رسد.
دف
ضرباهنگ دف در مراسم سماع بیانگر فرمان "باش" است که خداوند در زمان خلقت جهان آن را صادر کرد و به دنبال آن نوای نی، نماد دم قدسی است که با این فرمان بعد از هبوط نور خداوند از بالا به پایین، به جسدهای بیجان، جان بخشید. در مراسم سماع، پس از نوای نی، شیخ و تمام درویشان به عنوان جسمهایی که با این دم قدسی جان گرفتهاند، با دستهایشان زمین را لمس میکنند. این عمل نشانه اراده آنان برای تبدیل شدن به انسان کامل است و تکمیل فرمان "باش" به عنوان انسانهایی است که قدم در راه کشف حقیقت گذاشتهاند.
سماع
سماع ولد
مراسم سماع ولد در واقع نماد نیاز به هدایت و همراهی پیر و مرشد در طی طریق است. به این معنی که بهترین طریق، قدم گذاشتن در جای پای شیخ کاملی است که قبلا آن راه را طی کرده است. در این مراسم درویشان به آرامی و طمانینه قدم برمیدارند و از نقاطی گذر میکنند که شیخ از آنجا گام برداشته است. در این مراسم شیخ و درویشان در جلوی جایگاه رسمی شیخ، درست هنگامی که از مقابل آن عبور میکنند، به یکدیگر تعظیم میکنند. این جایگاه نماد مولاناست و او خود نماد جوهر الهی است و نقطه مقابل آن نماد جوهر انسان است. جایگاهی که نماد جوهر الهی و جوهر انسانی است با خطی فرضی به هم متصل است که کوتاهترین مسیر برای رسیدن به خداست. هنگامی که شیخ و درویشان در دو انتهای این خط فرضی تعظیم میکنند، در واقع به منزله تعظیم آنان در هنگام عبور از یک دنیا به دنیای دیگری است. بر اساس تفکرات مولانا، این جهان در مقایسه با دنیای دیگر به مانند حبابی در مقابل دریاست. مراسم سماع ولد دقیقا سه سفر را نشان میدهد و این نشانگر سه وجه و روش دریافت معرفت است. درویش در سماع سه دور به دنبال شیخ میچرخد و تمام این مسیرها را به امید رسیدن به مرحله یقین به خدا طی میکند. مراسم سماع ولد با عبور شیخ از جلوی جایگاه به پایان میرسد.
سلام درویشان
درویشان در هنگام مراسم سماع ولد به یکدیگر سلام میکنند. این سلام که با نگاه کردن به صورت و چشمهای همدیگر انجام میشود به مفهوم تکریم تجلی الهی موجود در هر انسان است.
سماع - کنسرت گروه شمس
چرخش در سماع
همه چیز از اتم تا کهکشان درحال چرخش است. به عقیده مولانا عشق دلیل این کار است.
ردای درویشان
ردای سیاه درویشان نشانگر دنیا و تعلقات دنیوی است. در بخشی از مراسم سماع، دراویش ردای خود را بر روی زمین میاندازند. به معنی اینکه انسان دنیا را با پشت دست کنار میزند و ذات شخصیت خود را از پیرایهها میزداید.
سماع - کنسرت گروه شمس
کلاه درویشان
سماع با بوسیدن دست شیخ توسط درویشان و بوسیدن کلاه نمدی درویشان توسط شیخ همراه است. کلاه نمدی نشانه عضویت در گروه درویشان مولوی است. آنچه شیخ میبوسد در واقع ذات و هویت درویش است.
نماد الف و یک
الف اولین حرف و در واقع آغاز الفبای فارسی و عربی است. در بخشی از مراسم سماع، درویشان دستها را به صورت ضربدر بر روی سینه قرار میدهند و به شکل حرف الف یا عدد یک در میآیند. وقتی می گوییم یک، موضوعاتی برایمان تداعی می شود؛ شروع و وحدت. یک اولین است و بهترین و تمام و کمال. واحد بودن را به یادمان می اندازد و در پی آن خدا را. در تعابیر اسلامی، خدا در معنی وحدت، هستی مطلق و بینیازی را تداعی میکند. یک از تمام اعداد مجزّاست و منبع تمام آنها نیز هست و از این لحاظ می تواند نماد خدا باشد. عدد "یک" از آنجا که خدا را تداعی میکند به سمت بالا کشیده شده است. تا جاییکه این کشیدگی به سمت بالا حتی در لفظ خدا هم دیده می شود. الله، خدا، برهما، شیوا، کریشنا،Godو ... یک جور کشیدگی حرف «آ» را دارند که در برخی از زبانها شبیه به همان عدد «1» هم هست. "یک" به شکل خاص، نماد انسانی در وضعیت ایستاده است. زیرا انسان یگانه موجودی است که از این ویژگی برخوردار است. حتی ازنظر برخی از علمای آنتروپلوزی عمودی بودن انسان نسبت به ویژگی اندیشه و تعقل امتیاز مهم تری است که او را از دیگر موجودات و جانوران متمایز می کند. همچنین «یک» شکل، حجم و جهت دارد و نمادی است برای مبدأ و خود مظهری ندارد. از طرفی «یک» مثل درخت است. درخت واسطه بین زمین و آسمان است.
سماع - کنسرت گروه شمس
رقص
رقص در سماع نمادین است. درویش در سماع قبل از مردن جسم، نفس خود را میمیراند. او دستهایش را باز میکند و شروع به جرخیدن میکند. او با زبان بیزبانی میگوید که درحال پایکوبی است و نفس خود را به زیر پایش انداخته است. در هنگام سماع دست راست بالاست، چنانکه گویی در حال نیایش است.دست چپ به پایین متمایل است. درویشان واسطه میان خدا و مردم و واسطه میان آسمان و زمینند. آنها از خدا میگیرند و به آدمیان میبخشند و چیزی را برای خود نگه نمیدارند. در حروف ابجد عبری، عدد "یک" که همانطور که گفته شد نماد انسان است، با حرف N تطابق دارد که نماد مردی است که یک دستش را به آسمان بلند کرده و دست دیگرش به زمین اشاره دارد که تمثیلی از وحدت در هستی است.(شبیه رقص سماع!) در رقص سماع، درویش پای چپ خود را بر روی زمین ثابت نگه میدارد و با پای راستش به دور آن میچرخد. او با هر چرخش و در سکوت، ذکر الله را تکرار میکند و او را میخواند. درویش باید بدون برخورد با دراویش دیگر و بدون برهم زدن هماهنگی، همچون سیارههای منظومه شمسی به دور خورشید، به چرخیدن ادامه دهد. وظیفه سنگینی برعهده سرگروه دراویش در هنگام سماع قرار دارد. او با قدم زدن در میان دراویش مکانهایی را که آنها باید در آن سماع کنند را نشان میدهد. و مانع بیش از حد نزدیک شدن آنها به هم میشود و آنها را در یک نقطه خاص دور هم جمع میکند.
کنسرت گروه شمس
سلام
مراسم سماع از چهار سلام تشکیل میشود که بیانگر چهار مرحلهای است(شریعت، طریقت، حقیقت، معرفت) که باید از آنها گذر کرد. در پایان هر سلام دراویش به دستههای دو و سه و چهار نفری تقسیم میشوند و با تکیه بر یکدیگر به نقطه مرکزی که نماد مولاناست، تعظیم میکنند. این تقسیم نماد اتحاد و یکپارچگی است. در طول سه سلام اول، دراویش هم به دور خود میچرخند و هم به دور مکانی که در آن میرقصند.در سلام چهارم آنها در همان جایی که هستند، میمانند و فقط به دور شیخ میچرخند.این حرکت به معنای پافشاری بر نقطه یگانگی و توحید است. در بخشی از مراسم سماع، آیهای با این مضمون قرائت میشود: "مشرق و مغرب ار آن خداست، پس به هر طرف رو کنی رو به سوی خداست. بیگمان خداوند گشایشگر داناست. سماع با دعا به پایان میرسد و تمام دراویش و نوازندگان به دنبال شیخ و پس از تعظیم در مقابل جایگاه، مکان سماع را ترک می کنند.
آرش نورآقائی
گر نیایی حقیر میمیرم بی تو شاها فقیر میمیرم
ثروت من فقط ولایت توست که دگـر من فقیر میمیرم
به صفای تو می خورم سوگند گر بگویی بمیر میمیرم
با سلام
میلاد مولا علی (ع) را خدمت دوستداران حضرت تبریک عرض میکنم
میلاد مولا (یار آمده ، یار آمده)
خواننده و نوازنده: سید خلیل عالی نژاد
شعر: استاد صغیر - مولودیه در مدح مولا علی (ع)
ای عاشقان خسته جان یار آمده یار آمده
از خلوت آن جان جهان اینک به بازار آمده
آن طلعت زیبنده را آن عارض رخشنده را
آن اختر تابنده را هنگام دیدار آمده
ساقی بزم کبریا ، بودند یک دور انبا
ساقی کوثر حالیا با جام سرشار آمده
قد افلحش ذکر زبان ، گوئی که آنقدسی بیان
از داستان عاشقان ، اینجا بگفتار آمده
تا حق پرستان برملا گیرند یزدان را لقا
زاطلاق و غیب و اختفا ، در قید اظهار آمده
در دور گیتی از وفا ، در هرزمان در هر کجا
بر انبیاء و اولیاء ، یار و مدد کار آمده
حق خواسته جل علا اثباب خودرا بر ملا
با ذوالفقاری شکل لا ، بر نفی کفار آمده
سازد صغیر از جان رقم ، اوصاف او را دم به دم
کز لطف آن بحر کرم ، طبعش گهربار آمده
استاد صغیر - مولودیه در مدح حضرت علی (ع)
آهنگ این شعر را هم میتونید از اینجا دریافت کنید.
در گلستان از طبیعت
بین چه سان گشته عیان اسرار پنهان
پر شد از سبزه و گل دامان بستان
شد عیان گل به گلستان دور غم شد به پایان
شورش مرغان شد ز گردون به کیوان
رخ تو و رخ گل هر دو با هم ، دل من و دل تو کرده خرم
با عشق تو یکسره می سوزم ، با هجر تو یکدله می سازم
پرده ز رویت باز کن ، مهر و وفا آغاز کن ، جان من آخر کن رحمی
خیز به بستان ای گل خندان جامه گلگون پوش
باده گلگون رغم رقیب و گنبد گردون نوش
رو به چمن کن دیده بینش باز از هم
منظره گل بنگر و دل کن شاد و خرم
چند به ذلت در دوران ، سوزم و سازم با هجران
ز آتش عشقت سوخت همه سر و سامانم ، دل و ره و ایمانم
دل تو تا کی در ره جهل و پستی ، سر تو تا کی خالی از شور مستی
فصل بهار از آب چو آتش خیز به مینا کن
مرغ چمن از نغمه دلکش واله و شیدا کن
"شیدای اصفهانی"
تصنیف رنگ های طبیعت
خواننده : مرحوم جلال تاج اصفهانی
دیدمت در حریری ز مهتاب سرد و خاموش خفته بودی
یادم آمد که در صبح دیدار از غروبی چنین گفته بودی
در دو چشمم طلوعی نهانی چون ستاره می دمیدی
درشب بهت ویرانی من قصه های مرا از سرشوق می شنیدی
بی شکیبم بی قرارم سر به پای جنون می گذارم
بی شکیبم بی قرارم دل به دریای تو می سپارم
در بهاری که بی تو خزان شد باورم شد دگر نیستی تو
خود نگفتی که من هم بدانم کیستی تو چیستی تو
به مناسبت ماه رمضان
مثنوی افشاری (معروف به چرب و شیرین) – محمد رضا شجریان
ایـن دهـان بستی دهانی باز شد
تـا خورنــدی لقمـه هـای راز شــد
لب فرو بنــد از طعــام و از شــراب
سـوی خـوان آسمانی کـن شتاب
گـر تـو ایـن انبان ز نان خالی کنی
پــر ز گـوهــرهـای اجــلالـی کنـی
طفل جان از شیـر شیطان باز کن
بـعـــد از آنــش با ملــک انبـاز کن
چندخوردی چرب و شیرین از طعام
امتحــان کـن چنــد روزی در صیــام
چند شبها خــواب را گشـتی اسیر
یـک شبـی بیـدار باش، دولت بگیــــر
درود بر رحمت عالمیان وصفوت آدمیان
بلغ العلی بکماله
کشف الدجی بجماله
حسنت جمیع خصاله
صـــلو علیه وآله
با سلام
ضمن عرض تبریک به مناسبت عید بزرگ مسلمین، عید مبعث ترانه از سامی یوسف خواننده مسلمان قرار می دهم امیدوارم خوشتون بیاد..
برای مشاهده تصویر بزرگتر روی عکس کلیک کنید
ترانه عید از سامی یوسف خواننده مسلمان:
دریافت آهنگ عید - کیفیت 128kb - حجم: 4.4 مگــابایت
دریافت آهنگ عید - کیفیت 24kb - حجم: 820 کیلوبایت