۴۰ستون

یک وبلاگ در زمینه های تاریخ - هنر - اصفهان - آثار تاریخی - موسیقی از نوع عرفانی ! - تنبور و ...

۴۰ستون

یک وبلاگ در زمینه های تاریخ - هنر - اصفهان - آثار تاریخی - موسیقی از نوع عرفانی ! - تنبور و ...

-= حسن کسایی، آقای نی =-

نام استاد کسایی با نی چنان عجین شده که تصور یکی بدون دیگری امریست محال. نی از جمله سازهایی است که در تاریخ موسیقی ایران جایگاه پرفراز و فرودی از دربار پادشاهان ساسانی تا همدم بودن با شبانان داشته؛ ولی هیچگاه نتوانست قابلیت اصلی خود را نشان دهد که بتواند مانند سازهایی از قبیل عود، تار،سنتور و انواع مختلف سازهای آرشه ای و مضرابی جایگاه نسبتا ثابتی در بین موسیقی دانان و مردم پیدا کند.

احتمالا سادگی ساخت که خود موجب پیدایش الگوهای غیر استاندارد و در نهایت باعث محدود شدن سطح تکنیکی نی شده بود را بتوان عامل اصلی عدم ثبات در جایگاه اصلی نی دانست. توضیح آنکه، برای توسعه و رشد امکانات فنی و تکنیکی یک ساز، لازم است ابتدا ساختار آن، طبق الگویی دقیق و کارشناسی شده، طراحی و ساخته شود تا نواختن آن با حداکثر قابلیت اجرایی، میسر گردد؛ بر اساس اطلاعاتی که از ضبط اولین صفحه های موسیقی ایرانی در دست است، تکنیک نوازندگی سازهایی همچون تار، ویلن، کمانچه به نسبت نی در سطح بالاتری قرار دارد. تنها ضبطی که در گذشته از نی انجام شده تکنوازی و جواب آواز نایب اسدالله اصفهانی است که بنا به روایتی اولین کسی است که نی را به سبک "دندانی" می نواخته (هر چند خلاف این موضوع انکار ناپذیر نیست.) در هر صورت می توان با بررسی این چند صفحه ضبط شده، سطح نوازندگی نی را در آن زمان شناخت.


Hasan kasaee

حسن کسایی


حسن کسایی به گفته خود در تاریخ 20 مهر 1307 در خانواده ای تاجر پیشه به دنیا آمد. پدر او سید جواد کسایی از تاجران به نام آن زمان اصفهان به دلیل علاقه و انسی که با موسیقی داشت، با اساتید آن زمان رفت و آمد می نمود؛ بزرگانی چون سید حسین طاهرزاده، جلال تاج زاده اصفهانی، اکبر خان نوروزی، خاندان شهناز (شعبان خان، حسین آقا، علی آقا و جلیل شهناز)، غلامحسین سارنج، ادیب خوانساری. بطوری که منزل آقا سید جواد، محفلی بود برای تجدید دیدار و نیز ساز و آواز اساتید به نام موسیقی اصفهان.

 

این آمد و شد ها موجب شد حسن کسائی از کودکی با موسیقی آشنا شود و به مرور زمان، علاقه زیاد ایشان به موسیقی خصوصا" ساز نی (بعد از دیدن یک نوازنده دوره گرد) بر آن شد تا پدر، وی را نزد مهدی نوائی ببرد. پس از فوت مهدی نوایی کسایی همچنان از همنشینی با نوازندگان اصفهانی در جهت تسلط بر نوازندگی نی استفاده کرد؛ مخصوصا" از همنوازی با جلیل شهناز که به نوعی حق استادی بر گردن او دارد بهره برد. همنوازی با سازهای پرده داری مثل تار و سه تار او را بیش از پیش با گامهای مختلف موسیقی ایرانی آشنا کرد، بصورتی که برای اولین بار دستگاههای چهارگاه، اصفهان، نوا و راست پنجگاه با کوک دقیق و بصورت کامل اجرا کرد. کسایی همچنین از محضر ابوالحسن صبا بهره های فراوان برد که میتوان گفت، هنر نوازندگی سه تار کسائی، یادگار انس با این هنرمند یگانه است. سه تار نوازی کسائی تلفیقی زیبا از ترکیب نوازندگی تار جلیل شهناز و سه تار ابوالحسن صبا است.
 

audio file به قسمتی از نوازندگی حسن کسایی گوش کنید


حسن کسائی در اصفهان سالها مکتبدار موسیقی اصفهان در رشته های نی، سه تار و آواز بوده است. شاگردان زیادی از محضر او درس گرفته اند که امروز جزو چهره های برجسته موسیقی ایران شمرده می شوند؛ حسین عمومی، حسن ناهید، محمد موسوی، بهزاد فروهری، نعمت الله ستوده و شهرام میرجلالی از این جمله اند. اگرچه بیشتر آثار حسن کسایی را بداهه نوازی است تا موسیقی پیش ساخته، ولی امروز بخش زیادی از ضربی ها و حتی آوازیهای نوازندگان نی، بهره گرفته از نوازندگی های ایشان است.

 

استاد کسائی بطور مستقیم نتوانست، از محضر نایب استفاده کند، ولی در دوره ای بسیار کوتاه نزد یکی از شاگردان ایشان به نام مهدی نوایی، تمام اندوخته های نوایی را فراگرفت، این موضوع از جهتی دلیل بر استعداد فراوان کسائی و از جهتی دیگر، نشان از محدودیت و سادگی تکنیک نوازندگی نی در آن زمان میباشد. از این رو حسن کسایی مانند تهرانی در تنبک ، عبادی در سه تار، بهاری در کمانچه و پایور در سنتور به نوعی از ابتدا شروع به ابداع تکنیک و پیاده کردن تمام دستگاهها در ساز نی نمود.



حسن کسایی


در گذشته صدای نی، همراه با نا خالصی زیاد بود؛ یعنی نواختن نی بصورتی بود که تفاوت محسوسی بین صداهای اوج، بم و بم نرم نبود، ولی استاد کسایی توانست با تغییر حالت در زبان، در محل استقرار زبان، حالت لب و فرم سر نی، صدایی بسیار شفاف و بدون ناخالصی از نی تولید کند. همین پیشرفت باعث شد، نی استاد، به رادیو راه پیدا کند؛ تکنوازیها و همکاری با نوازندگان و خوانندگان مشهور آن زمان چون جلیل شهناز، علی تجویدی، احمد عبادی، تاج اصفهانی، ادیب خوانساری و ... باعث شد، نی همردیف سازهای دیگر قرار بگیرد.
Audio File قسمتی از نوازندگی حسن کسائی را ببنید

بعد از این دوره اغلب ارکسترهای ایرانی شروع به استفاده از ساز نی کردند و این احساس نیاز باعث رشد روز افزون نوازندگان نی شد که حتی امروزه به عنوان یک رشته تخصصی در دانشگاه تدریس می گردد. می توان گفت، تمام نوازندگان امروز نی، با شنیدن صدای نی استاد کسایی به این ساز علاقمند شدند.

 

برگرفته از گفتگوی هارمونی

-= حسام الدین سراج =-

با سلام

اصفهان در 3 شب گذشته شاهد کنسرت سید حسام الدین سراج به همراهی گروه بیدل و امید بود.

 

 

این برنامه که در باغ فردوس پلی اکریل اصفهان برگزار شد شامل دو قسمت بود که در قسمت اول گروه بیدل که گروه سرشناسی متشکل از رامین کاکاوند (تنبور – آهنگساز) بهرام خانی (تنبور) مسعود حبیبی (دف) شهرام میر جلالی (بربط) و کوروش بابایی (کمانچه) محمود فرهمند (تنبک) و داود ورزیده (نی) با خوانندگی حسام الدین سراج به هنر نمایی پرداختند که تصنیف هایی از آلبوم های نازنین یار – نرگس مست و رویای وصل را اجرا کردند. و همچنین تکنوازی هایی از مسعود حبیبی – رامین کاکاوند – برام خانی و دو نوازی بربط و نی نیز به اجرا گذاشته شد.

 

 

 

در بخش دوم هم گروه دیگر یعنی گروه امید به اجرای آلبوم "ماه نو" پرداختند.

 

*   ماه نو – حسام الدین سراج

*   نازنین یار – حسام الدین سراج

.: سید خلیل عالی نژاد :.

دلم میل گل و باغ تو داره                              درون سینه ام داغ تو داره

 

ویدئو کلیپی از سید خلیل عالی نژاد

حجم: 1 MB

از اینجا داونلود کنید

.: استاد جلال تاج اصفهانی :.

همانطور که میدونید دیروز ۳ اردیبهشت روز اصفهان بود .. من هم به همین مناسبت تصمیم به معرفی اجمالی یکی از شخصیت های بزرگ اصفهان گرفتم:

 

استاد جلال تاج اصفهانی

 

در سال 1282 شمسی خداوند پسری به شیخ اسماعیل واعظ اصفهانی که به تاج الواعظین معروف بودند فرزندی عطا کردکه نامش را جلال گذاشت.شیخ اسماعیل پدر جلال علاوه بر منبر گرم و گیرایی که داشت از حنجره یی داودی و صدای دلنشین نیز برخوردار بود و طبق مرسوم زمان بر اثر حشر و نشر با مردم اهل ذوق زمانش با گوشه ها و ردیف های آوازی ایران نیز آشنایی پیدا کرده بود.جلال فرزند شیخ اسماعیل هم ،صدا و حنجره را از پدرش به ارث برده بود واین موضوع را اهل خانواده همه می دانستند ولی جلال به احترام پدر هرگز جلوی او دهان باز نکرده بودو پدر از صدای خوش فرزندش خبری نداشت.عاقبت زمان مدرسه رفتن جلال رسید . پدر او را به مدرسه ((علیه)) سپرد.این مدرسه در بازارچه رحیم خان در نزدیک مسجد رحیم خان واقع بود و با منزلشان فاصله ای نداشت.در مدرسه به خاطر صوت خوشی که جلال داشت مکبری و موذنی و قرائت قرآن را به او واگذار کرده بودند.یک روز عصر وقتی جلال 9 ساله از مدرسه برمی گشت.با خود اندک اندک زمزمه میکرد و این زمزمه تا نزدیک در منزل ادامه داشت.غافل از اینکه پدر بر خلاف معمول وامروز در منزل است و صدای او را شنیده.وقتی جلال پایش را از هشتی به داخل حیاط گذاشت پدرش او را صدا کرد .رنگ از روی جلال پرید و به لکنت افتاد .در این هنگام پدر با چهره ای گشاده و ملاطفت آمیز به فرزند گفت:جان پدر. تو صدایت خوب است و قشنگ آواز می خوانی ومن صدایت را شنیدم ؛حالا کمی برای من بخوان.وقتی جلال با صدای لرزان اندکی خواند ،پدر دستی به سرش کشید و بوسه ای از مهر بر پیشانیش زد و گفت:برای آواز خواندن تنها صدای خوب کافی نیست تو باید تعلیم ببینی.

 

 

استاد جلال تاج اصفهانی

 

آن روز ها به جلال چون فرزند شیخ اسماعیل تاج الواعظین بود ((تاج زاده)) میگفتند.جلال تاج زاده از 9 سالگی تعلیم آواز را شروع کرد.ابتدا پیش پدرش با مقدمات و اصول ردیف ها آشنا شد و سپس پدر او را به مرحوم آسید عبد الرحیم اصفهانی استاد مسلم آواز آن زمان سپرد و تاج مدتی نزد این استاد گوشه ها را یاد گرفت.پس از مرحوم آسید عبدالرحیم پدر تاج برای این که او را با گوشه ها ی سازی در ردیف ها آشنا کند،تاج را به خدمت شاد روان نایب اسداله نی زن معروف برد.تاج زمانی نسبتاً طولانی در خدمت نایب اسداله نکته ها و ظرایف آواز ایرانی را فرا گرفت .آخرین استادی که تاج بنا به توصیه ء پدر برای گوشه ها و ردیف ها به خدمتش رفت مرحوم شاد روان میرزا حسین خان ساعت ساز معروف به ((خضوعی))بود و تاج پس از اتمام فراگیری نزد این استاد،دیگر در آواز سر آمد شده بود و اندک اندک در محافل می خواند و اینجا و آنجا همه از صوت خوشش و تسلط او بر آواز سخن میگفتند.تاج در نوجوانی با مرحوم حسین خان اسماعیل زاده استاد معروف کمانچه آشنا میشود و اولین باری که قرار بوده به همراه ساز حسین خان آواز بخواند ،حسین خان ساز را کوک میکند و هنوز جمله اول را نزده تاج با عجله شروع به خواندن میکند.مرحوم حسین خان اسماعیل زاده با لبخندی میگوید:پسرم در خواندن اینقدر عجله نکن صبر داشته باش تا من درآمد بکنم ، بعد کمی بیشتر صبر کن چهار مضرابی هم بزنم ،وقتی مجلس سر حال آمد و خودت هم کاملاً سر ذوق آمدی آنوقت شروع کن به خواندن.آن وقت هم با طمانینه بخوان تا مردم فرصت شنیدن و لذت بردن از ریزه کاری های آوازت را داشته باشند.

تاج همیشه از آواز مرحوم آسید عبدالرحیم اصفهانی و مرحوم میرزا حسین ساعت ساز با تجلیل و گرامیداشت فراوان یاد میکرد و بخصوص می گفت:صوت داود نبی در حنجره و صدای استاد مرحوم آسید رحیم تجلی میکرد و ممکن نیست کسی دیگر بتواند مانند او به این خوبی بخواند.جز این دو نفر تاج با سعهء صدر ومناعتی که داشت و اصولان هر خوانندیی را تشویق میکرد از خوانندگان هم زمانش نیز از جمله به این استادان ارادت داشت و از آنان و آوازشان به نیکی یاد میکرد:

آسید حسین طاهر زاده اصفهانی،سید اسماعیل خان قراب،قربان خان شاهی ،تجلی،حاج محمد علی،حبیب شاطر حاجی،شهاب (معروف به شهاب چشم دریده که شاگرد حبیب شاطر حاجی بود و گوشهءشهابی در دستگاه بیات زند (بیات ترک) به او منسوب است).

 

 

استاد جلال تاج اصفهانی

 

بی تردید بسیاری از استادان مسلم موسیقی و نوازندگان چیره دست سازهای ایرانی با شادروان تاج ساز نواخته اند نام این هنرمندان را میتوان در ردیف نام کسانی که با تاج همنوازی داشته اند ثبت کرد:

مرحوم نایب اسداله نی زن معروف، مرحوم شکری ادیب السلطنه استاد(تار)مرحوم استاد ابو الحسن صبا (سه تار سنتور و ویولون)مرحوم مرتضی محجوبی(پیانو)مرحوم رضا محجوم (ویولون)مرحوم حسین یا حقی (ویولون )مرحوم ارسلان خان درگاهی(تار و سه تار)مرحوم اکبر خان نوروزی(تار) مرحوم غلامرضا خان سارنگ(کمانچه )مرحوم شعبان خان اصفهانی(کمانچه)مرحوم علی اکبر خان شهنازی (تار)مرحوم حسین خان شهناز(تار)استاد حسن کسایی (خداوندگار نی و جانشین به حق نایب اسداله)استاد جلیل شهناز(خداوندگار تار)استاد علی تجویدی و ...

تاج بر خلاف اینکه استادان انگشت شماری داشت ،شاگردانش فراوان بودند.او در تعلیم با لطف پدرانه ای که داشت با اصرار هر کسی را که حتی دو دانگ صدا داشت تشویق به خواندن میکرد.و اغلب خودش هم محض ترغیب شاگردان جوان و تازه کار بی هیچ نازو افاده ای چند بیتی مناسب زمزمه میکرد.تاج با خضوع و خشوع فراوان تعلیم میداد و با روحییه ای که داشت اکثراً از شاگردانش به عنوان شاگرد نام نمی برد بلکه به نام دوست و رفیق یاد میکرد.شاگردان تاج فراوانند و من بیشتر آنها را ندیده و نمی شناسم ولی در این میان فقط با دو نفر آنها آشنایی پیدا کرده ام ،یکی آقای مرتضی شریف (قاضی دادگستری)از شاگردان قدیمی تاج که شیویه تاج را خوب دریافت کرده و به کار میگیرد ،حنجرهء توانایی دارد و پخته می خواند و شعر را به جا به کار آواز می گیرد.یکی هم که بیش از همه و تا آخرین روزهای زندگی،با تاج و در خدمت او بود؛آقای اصغر شاهزیدی خواننده خوب آواز اصفهان که خود به تعلیم آواز هنر جویان مشغول است و در یکی از آزمون های باربد نیز رتبه اول شده است.عده زیادی هم غیر مستقیم شاگرد تاج بودند،این عده از روی صفحات و نوار های تاج با سبک آواز او آشنا میشوند و روش او را ادامه میدهند که در این میان میتوان به خواننده خوش صدای معاصر آقای حسین خواجه امیری (معروف به ایرج) اشاره کرد.

 

 

استاد تاج در کنار محمدرضا شجریان

 

خاطره ای از استاد شجریان:

آخرین باری که در محضر این هنرمند بزرگوار بودم ،چهاردهم آبان 1360 درست یک ماه قبل از درگذشت ایشان به اتفاق استاد حسن کسایی و آقای محمد موسوی (نوازنده نی و شاگرد حسن کسایی)آقای پرویز مشکاتیان (نوازنده سنتور) آقای ناصر فرهنگ فر مهر،آقای منوچهر غیوری (شاگرد وفادار کسایی )شاطر رمضان و چند تن دیگر از هنر دوستان تهرانی و اصفهانی کلبه محقر مرا به قدوم شریف خود آراسته بودند .در آن روز کسایی برای شادروان تاج که خیلی افسرده به نظر می رسید با نی ،دشتی در آمد کرد و تاج با غزلی از سعدی به این مطلع:

 

تاجم نمی فرستی تیغم به سر مزن                 مرهم نمی گذاری زخمم دگر مزن

 

آوازی با نهایت قدرت تاثیر خواند که در حقیقتعقده گشایی دا آزردگی هایش بود .پس از فرود آواز ایشان تکلیف کردند که چیزی بخوانم من هم اطاعت امر استاد کرده چند بیتی خواندم که طبق معمول مورد ستایش و لطف پدرانه ایشان قرار گرفتم.شادروان تاج مردی بود سلیم النفس و با مناعت طبع هرگز در طول مدت زندگی اش به خاطر مال دنیا و مسائل مادی به کسی کرنش نکرد و به این خاطر مدح کسی را نگفت .و از همه تعریف و تمجید میکردو همه را با نام خیر یاد میکرد ،شاید کسی به خاطر نداشته باشد که او حتی یک بار از کسی گلایه کند و یا از کسی بد بگوید او حتی اگر از کسی رنجشی میدید و خاطرش آزرده میشد،این رنج و آزردگی را با سکوت بزرگوارانه ای تحمل میکرد.تاج از استادانش با احترام فراوانی یاد میکرد . با دوستانش با مهربانی و عطوفت رفتار میکرد و حتی تا آخرین روز های عمرش به اغلب دوستانش سرکشی و احوال پرسی میکرد .او با شاگردانش نیز عطوف و مهربان بود و مانند پدری خود را موظف به غمخواری آنان می دانست.شادروان تاج در زندگی یک همسر اختیار کرد و همیشه از او به عنوان یک کدبانو ی خانه دار مهربان و دلسوز که موجب و موجد گرمی کانون خانوادگی اوست نام می برد.خداوند به تاج از این همسر شش فرزند عطا کرد ؛چهار دختر به نام های :تاجی،پروین،هما،پروانه و دو پسر به نام های :همایون و جمشید

 

به اصفهان رو - استاد جلال تاج اصفهانی

 

در گلســـتـان - استاد جلال تاج اصفهانی

** الحان سی گانه باربد **

(سی لحن باربد در داستان خسرو و شیرین نظامی گنجوی)

 

 

در آمد باربد چون بلبل مست

گرفته بربطی چون آب در دست
ز صد دستان که او را بود در ساز

گزیده کرد سی لحن خوش آواز
ز بی لحنی بدان سی لحن چون نوش

گهی دل دادی و گه بستدی هوش
ببربط چون سر زخمه در آورد

ز رود خشک بانک تر در آورد


-اول گنج باد آورد-

چوباد از گنج باد آورد راندی
ز هر بادی لبش گنجی فشاندی

-دوم گنج گاو -

چو گنج گاو را کردی نواسنج
برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج

-سوم گنج سوخته


ز گنج سوخته چون ساختی راه
ز گرمی سوختی صد گنج را آه

-چهارم شادروان مروارید

چو شادروان مروارید گفتی
لبش گفتی که مروارید سفتی

-پنجم تخت طاقدیسی -

چو تخت طاقدیسی ساز کردی
بهشت از طاقها در باز کردی

-ششم و هفتم ناقوسی و اورنگی -

چو ناقوسی و اورنگی زدی ساز
شدی ارونگ چون ناقوس از آواز

-هشتم حقه کاوس -

چو قند ز حقه کاوس دادی
شکر کالای او را بوس دادی

-نهم ماه بر کوهان -

چون لحن ماه بر کوهان گشادی
زبانش ماه بر کوهان نهادی

-دهم مشک دانه -

چو برگفتی نوای مشک دانه
ختن گشتی ز بوی مشک خانه

-یازدهم آرایش خورشید -

چو زد زارایش خورشید راهی
در آرایش بدی خورشید ماهی

-دوازدهم نیمروز -

چو گفتی نیمروز مجلس افروز
خرد بی‌خود بدی تا نیمه روز

-سیزدهم سبز در سبز -

چو بانگ سبز در سبزش شنیدی
ز باغ زرد سبزه بر دمیدی

-چهاردهم قفل رومی -

چو قفل رومی آوردی در آهنگ
گشادی قفل گنج از روم و از زنگ

-پانزدهم سروستان-

چو بر دستان سروستان گذشتی
صبا سالی به سروستان نگشتی

-شانزدهم سرو سهی-

و گر سرو سهی را ساز دادی
سهی سروش به خون خط باز دادی

-هفدهم نوشین باده -

چو نوشین باده را در پرده بستی
خمار باده نوشین شکستی

-هیجدهم رامش جان-

چو کردی رامش جان را روانه
ز رامش جان فدا کردی زمانه

-نوزدهم ناز نوروز یا ساز نوروز -

چو در پرده کشیدی ناز نوروز
به نوروزی نشستی دولت آن روز

-بیستم مشگویه-

چو بر مشگویه کردی مشگ مالی
همه مشگو شدی پرمشک حالی

-بیست و یکم مهرگانی-

چو نو کردی نوای مهرگانی
ببردی هوش خلق از مهربانی

-بیست و دوم مروای نیک -

چو بر مروای نیک انداختی فال
همه نیک آمدی مروای آن سال

-بیست و سوم شبدیز -

چو در شب بر گرفتی راه شبدیز
شدندی جمله آفاق شب خیز

-بیست و چهارم شب فرخ -

چو بر دستان شب فرخ کشیدی
از آن فرخنده‌تر شب کس ندیدی

-بیست و پنجم فرخ روز-

چو یارش رای فرخ روز گشتی
زمانه فرخ و فیروز گشتی

-بیست و ششم غنچه کبک دری -

چو کردی غنچه کبک دری تیز
ببردی غنچه کبک دلاویز

-بیست و هفتم نخجیرگان -

چو بر نخجیرگان تدبیر کردی
بسی چون زهره را نخجیر کردی

-بیست و هشتم کین سیاوش -

چو زخمه راندی از کین سیاوش
پر از خون سیاوشان شدی گوش

-بیست و نهم کین ایرج -

چو کردی کین ایرج را سرآغاز
جهان را کین ایرج نو شدی باز

-سی‌ام باغ شیرین -

چو کردی باغ شیرین را شکربار
درخت تلخ را شیرین شدی بار


نواهائی بدینسان رامش انگیز
همی زد باربد در پرده تیز
بگفت باربد کز بار به گفت
زبان خسروش صدبار زه گفت
چنان بد رسم آن بدر منور
که بر هر زه بدادی بدره زر
به هر پرده که او بنواخت آن روز
ملک گنجی دگر پرداخت آن روز
به هر پرده که او بر زد نوائی
ملک دادش پر از گوهر قبائی
زهی لفظی که گر بر تنگ دستی
زهی گفتی زهی زرین به دستی
درین دوران گرت زین به پسندند
زهی پشمین به گردن وانه بندند
ز عالی همتی گردن برافراز
طناب هرزه از گردن بینداز
به خرسندی طمع را دیده بر دوز
ز چون من قطره دریائی در آموز
که چندین گنج بخشیدم به شاهی
وز آن خرمن نجستم برگ کاهی
به برگی سخن را راست کردم
نه او داد و نه من درخواست کردم
مرا این بس که پر کردم جهان را
ولی نعمت شدم دریا و کان را

استاد "علی تجویدی" درگذشت

علی تجویدی، استاد برجسته موسیقی صبح امروز بر اثر ایست قلبی در منزل شخصی خویش در گذشت.

 

علی تجویدی  سال 1298 شمسی در تهران متولد شد وزیر نظرپدرش هادی  تجویدی که خوداز شاگردان ممتاز کمال الملک و اولین استاد مینیاتور در ایران بود ، قرار داشت.پدر تجویدی تار را نزد درویش خان فرا گرفته بود. اوکم کم علی را با این ساز آشنا ساخت و پس از چندی که وی به مرحله نوجوانی رسید و وارد پیشاهنگی شد نواختن فلوت و (( نت )) موسیقی را نزد آقای ظهیرالدینی آموخت و از شانزده سالگی ویلن را ابتدا نزد آقای سپهری آموخت و سپس مدت دو سال نزد استاد حسین یاحقی به فرا گرفتن ردیف های موسیقی ایرانی مشغول گردید.

علی تجویدی پس از چندی به کلاس استاد ابوالحسن خان صبا رفت و مدت هشت سال نزد ایشان به آموختن ویلن و سه تار همت گمارد و بنا به توصیه صبا برای تکمیل تکنیک نواختن ویلن و آشنایی با موسیقی غرب ، چند سالی را نزد ملیک آبراهیمیان و بابگن تامبرازیان رفت.

تجویدی پس از آن برای تکمیل هنر موسیقی چندین سال به مطالعه در زمینه (( هارمونی )) و ارکستراسیون نزد هوشنگ استوار پرداخت به طوری که بسیاری از آهنگهایی که قبلا ساخته بود مانند:آزاده ام ، صبرم عطا کن ، پشیمانم را شخصا برای ارکستر بزرگ تنظیم و اجرا نمود .

از آنجایی که موسیقی ایرانی با ادبیات فارسی و فلسفه و عرفان شرق بستگی کامل دارد و رشته تحصیلی او هم در زمینه ادبیات فارسی بود لذا در کنار کار موسیقی ایرانی از مطالعه کتب در این زمینه غفلت نورزید و ضمن آموزش در خدمت استاد ابوالحسن خان صبا ، در کنار ایشان به تعلیم شاگردان پرداخت و در کلاس آزاد موسیقی آن زمان در حقیقت سمت استادیار را به عهده داشت ، پس از فوت آن شادروان نیز در هنرستان عالی موسیقی ملی ، کار تعلیم ویولون شاگردان را به عهده داشت . علی تجویدی به حق یکی از بزرگترین آهنگسازان معاصر این سرزمین است که شاهکارهای بیشماری در پهنه هنر موسیقی از خود به یادگار بر جای نهاده ، ترانه های پرآوازه و دلنشین او که در آرشیو برنامه های (( گلها )) ضبط و نگاهداری شده یکی از میراث های گرانبهای هنر این مرز و بوم است .

 

ترانه هایی چون : (( مرا عاشقی شیدا )) ، (( شیرین بر )) ، (( آزاده ام )) ، (( آتش کاروان )) ، (( نه همزبانی )) ، (( دیدی که رسوا شد دلم )) ، (( صبرم عطا کن )) ، (( پشیمانم )) و صدها ترانه پر آوازه و پربار دیگر که هر یک یادآور خاطره یی از گذشته های هنری این استاد ارجمند است . آثاری که نمایانگر استعداد شگرف و متعالی او در هنر آهنگسازی است که یاد آن هیچگاه از خاطر هنردوستان و شیفتگان عالم موسیقی اصیل ایرانی    بیرون نخواهد شد .

آهنگ های تذرو ومناجات از آخرین ساخته های تجویدی است که چند سال پیش توسط ارکستر موسیقی ملی به رهبری فرهاد فخرالدینی اجرا شد.

مراسم تششیع پیکر استاد تجویدی روز شنبه ساعت 9صبح از مقابل تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا برگزار می شود.

الحان سی گانه باربَد

حکایاتی درباره بعضی از الحان سی گانه باربد موسیقی دان ایران باستان

 


شبدیز

 

یکی از نغمات حزن انگیزی که در تاریخ گذشته ما بسیار نام از آن برده شده شبدیز می باشد.

 

حکایت از این قرار است که ، خسرو پرویز اسبی داشته است با نام شبدیز که بسیار مورد علاقه و توجه وی بوده است ، حتی دستور داده بود که هر کس خبر مرگ شبدیز را به او بدهد ، به دست جلادش بسپارند. روزی که شبدیز می میرد ، همگان نگران این بوده اند که چگونه این خبر را به گوش خسرو پرویز برسانند.

 

تا اینکه باربَد، بر آن می شود که آهنگی بسازد و در حضور خسرو پرویز بنوازد. این نغمه آنقدر جانسوز و غم انگیز بود که شاه ساسانی را در اندوه فرو برد و گفت: مگر شبدیز مرده است که این چنین می نوازی؟ باربد در جواب می گوید: این را خود فرموده اید.

 

از آنجا، نام شبدیز در سی لحن باربد مکانی بسزا یافت. امروزه پیکره ی شبدیز در طاق بُستان کرمانشاه مشاهده می شود.

 

 

گنج باد آورد

 

یکی دیگر از وقایع تاریخ موسیقی، افتادن چند کشتی رومی ، که گنج بزرگی را حمل می کردند به دست ایرانیان بود و چون باد ، آنها را در دریا می چرخاند ، نام آن گنج را، گنج بادآورد نهادند و آن موضوع آهنگی شد که جزو سی لحن باربد به شمار می رود.

 

گنج گاو

 

از دیگر رویداد ها، پیدا شدن گنجی ، در زمان بهرام گور بوده است که موبدان آنرا گنج جمشید نیز خوانده اند و گمان می رود که از زمان فریدون بجای مانده است. این گنج دارای مجسمه های گاو بوده که تمامی از طلا ، مروارید و جواهر ساخته شده و متعلق به دوران مهر پرستی ایرانیان بوده است.

 

به هرحال، بهرام گور، این گنج را بین مستحقان و بینوایان جامعه تقسیم کرد و این ماجرا حالتی را در موسیقی ایرانی پدید آورد که آنرا گنج گاو نام نهادند.

 

گه نوای هفت گنج و گه نوای گنج گاو            گه نوای دیف رخش و گه نوای ارجنه

(منوچهری)

 

کین سیاوش

 

حالت دیگری در موسیقی ایران باستان و جود داشته که آنرا کین سیاوش می نامیده اند. چنانچه ابوالقاسم فردوسی در این زمینه سروده است، سیاوش بی گناه به تورانیان پناهنده می شود و آنجا جان خود را می بازد و در پی این مسئله ، ایرانیان به کین خواهی بر می خیزند و در صدد انتقام از تورانیان بر می آیند. ردیف کین ساوش یادگار آن زمان است.

 

کین ایرج

 

در شاهنامه فردوسی آمده است که فریدون دارای سه فرزند بود، به نام های سلم ، تور و ایرج که متصرفات خود را بین این سه تقسیم کرده، و این امر سبب شده بود که دو برادر دیگر تور و سلم به برادر سوم ( ایرج ) حسد برند و او را مورد کین قرار دهند و بی گناه به قتل رساندند که این امر باعث پیدایش ردیفی در موسیقی، به نام کین ایرج شد که تا زمان ساسانیان شناخته می شد و در ادبیات فارسی دری، نیز بسیار از آن نام برده و حتی تا زمان حمله مغول ها نیز نواخته می شده است.

 

چو کردی کین ایرج را سرآغاز                 جهان را کین ایرج نو شدی باز

(نظامی)

 

سبز در سبز

 

روایت است از داستان های فردوسی، که در ، دربار خسرو پرویز، رامشگری بود به نام سرکش و اجازه ورود رامشگران دیگر ، به وسیله وی باید صورت می گرفت.

 

این شخص همواره از حضور باربد که به حق از بزرگان موسیقی آن زمان به شمار می رفت، به داخل دربار ممانعت می کرد. تا اینکه روزی ، باربد پس از طرح پیمان دوستی با، باغبان مخصوص دربار، در باغی که مقرر بود ، خسرو پرویز در شامگاه در آنجا حضور داشته باشد، جامه سبز بر تن نمود و خود را در میان درختان پنهان می کند و در وقت موعود آغاز رامش می نماید.

 

خسرو پرویز با تعجب می گوید که این نغمه از دیو نیاید و فرشتگان و پریان را بشاید و دستور می دهد تا نوازنده ای که این همه احساس را بر انگیخته است جستجو نمایند. آن شب تمامی باغ را گشتند و باربد را نیافتند. بنابراین اعتقاد مردم ایرانانیان باستان بر این بود که موسیقی پدیده ای است الهی نه اهریمنی و این امر سبب پیدایش آهنگی به نام سبز در سبز گردید.

ردیف سبز در سبز از آنجا به وجود آمد.

 

 

برگرفته از وبلاگ تنبور شمس

 

امیر حیاتى مرد تنبور صحنه درگذشت

با کمال تاثر و تالم ...

 

استاد امیر حیاتى تنبورنواز صاحب سبک کرمانشاهى درگذشت.

این شاعر و خواننده نام آشناى ایران دوشنبه ۲۴بهمن ماه در سن ۸۴ سالگى دار فانى را وداع گفت. این نوازنده برجسته تنبور که به عنوان نخستین تنبورنوازى است که توانست اشعار فارسى را بر روى قطعات ساز تنبور استفاده کند از ۱۲ سالگى نزد پدر خود علیقلى حیاتى ساز زدن را آموخت.

او نزد سید نصرت الدین جیحون آبادى مقام هاى باستانى و حقانى تنبور را فراگرفت. حیاتى که در سال ۱۳۰۰ در صحنه کرمانشاهان دیده به جهان گشود از اوایل دهه ۳۰ به تهران آمد و ساکن پایتخت شد. او در سال ۳۹ به رادیو رفت و با تنبورش آهنگ ماندگار «على گویم على جویم» را خواند و نواخت.

شیوه نواختن تنبور حیاتى منحصر به فرد و آمیزه اى از عشق و شعور و جنون همراه بود. بى شک بسیارى از نوازندگان برجسته تنبور کشور در نیم قرن گذشته از شیوه نوازندگى حیاتى بهره جستند. شیوه سحرانگیز زنده یاد حیاتى در «مضراب کارى» باعث تفاوت او با سایر اساتید بنام تنبور بوده است. حیاتى ساز خود را «نداالحق» مى نامید. از آثار به جا مانده از این نوازنده مقام هاى باستانى تنبور با نظارت مرحوم سید خلیل عالى نژاد است که توسط نشر ماهور منتشر شده است.

از حیاتى در اواخر دهه هفتاد محمدرضا درویشى در تالار اندیشه تجلیل کرد. مراسم تشییع زنده یاد امیر حیاتى پنجشنبه ۲۷ بهمن ماه ساعت ۹ صبح از مقابل تالار وحدت برگزار خواهد شد.

 

از آتش بود در آتش شد با آتش رفت...

به یاد سید خلیل عالی نژاد

 

عشق ، تشعشع فروغ رخ دلدار ازلی است که تابشش ، خرمن وجود عاشق را چون پروانه ای مجذوب ، به کام شعله های جانسوز خویش جذب می نماید " (1) و " هنر ، معجزه عشق است " (2) و " موسیقی ، یکی از عجیب ترین جلوه های هنر و شاید عظیم ترین و کهنترین ستون های کاخ رفیع هنر " . (3) موسیقی را به انواع سازها و آوازها می توان آفرید و جان بخشید . اینکه کدام شیوه برای ادای این ندای آسمانی مطلوبتر است ، بسته به نوع فرهنگ و اندیشه اقوام و ملتها متفاوت و بی شمار است . با این همه ، اغلب اقوام برای بیان حالات روحی و درونیات خود ، سازی را برگزیده و آنرا بر حسب نیاز ، مورد استفاده قرار داده اند . در این میان اقوامی بوده اند که سازشان با راز و نیازشان پیوندی دیرین یافته و در اوج حالات روحی اشان موسیقی ، انیس و همراهشان بوده است . این مردمان ، امروز نیز با همه فاصله ای که با اندیشه کهن پیدا کرده ایم ، نزدیک ترین گروهها به فرهنگ روحانی گذشتگانمان به شمار می آیند . موسیقی این اقوام نیز از غنا و اعتبار بیشتر و پیچیدگی فزونتری بهره مند است . بی تردید یکی از مهمترین این گروهها ، اقوام کرد مقیم کرمانشاه و اطراف آن هستند .

همانقدر که اهل کرمانشاه با موسیقی اجین اند ، موسیقی این قوم نیز با تنبور پیوندی دیرین دارد ؛ تا آنجا که نوای عارفانه این ساز باستانی را ندای حق گویند . اگر چه هر قوم و ملتی را انواعی از موسیقی اعم از جدی و مصرفی مورد نیاز است و در طول تاریخ نیز در میان همه جمعیتها این دو نوع از موسیقی وجود داشته ، اما اغلب اهالی این خطه ، با یک نوع از موسیقی بیشتر احساس آرامش می کنند وآن ، موسیقی خاص عرفانی است . اهالی این منطقه را نیز از هزار و اندی سال پیش ، اغلب ، سالکان سلسله اهل حق شکل داده اند . رد پای اینان را در سالهای نزدیک نیز می توان در همین خاک جست ؛ سالهایی که هنوز بازار و مصرف گرایی در همه شهرها و روستاها رخنه نکرده بود و هنوز صحبت از معجزه موسیقی قابل طرح و بحث بود . صحبت از سالهای دهه پنجاه و شصت است .

 

سید خلیل عالی نژاد هم در این سرزمین اعجاب انگیز و در میان شور عاشقانه اهل این خطه به دنیا آمد .

او را مادرش به تحصیل ساز تنبور تشویق کرد ، زمانی که دیگر دست این نوجوان از برادر هنرمندش کوتاه شده بود و پدر نیز از فراق او چندی بیش در این سرای نماند . اما استادان او کم کسانی در حوزه موسیقی محلی و به خصوص در زمینه ساز تنبور نبودند : سید امرالله شاه ابراهیمی و درویش امیر حیاتی از مهمترین اساتید او به شمار می آیند . او خود تا مدتها از جمله همنوازان گروه تنبورنوازان و اندی هم سرپرست این جمع کوچک شد . با این حال او استاد موسیقی ایرانی و نوازنده بی استاد تنبور را نیز فراموش نکرد ؛ کیخسرو پورناظری از جمله موسیقیدانانی بود که برای همه گیر کردن این ساز گرانبها کوشید و عالی نژاد نیز از همراهان اولیه او به شمار می آمد . کمتر هنردوستی است که تکنوازی بی مانند او در موسیقی " صدای سخن عشق " با صدای شهرام ناظری و آهنگسازی پورناظری را فراموش کند . این اثر تا آنجا دلنشین است که عده ای مدعی شده اند اگر عالی نژاد هیچ نوای دیگری از خود به جای نمی گذاشت ،همین یک کار برای بیان برتری و استادی او در تنبور نوازی کافی بود . اما عالی نژاد تنها سودای نوازندگی نداشت که او در جوانی سرپرست یک گروه موسیقی شد و پایان نامه تحصیلی اش ( تنبور از دیرباز تاکنون ) به عنوان تنها منبع متاخر در زمینه این ساز به شمار آمد و دو بار مقام نخست تکنوازی تنبور در جشنواره موسیقی را به خود اختصاص داد . او برای خاموش کردن عطش خود سالها به تحقیق پرداخته بود و این تشنگی به هیچ آبی فرو نمی شد .

کوههای " اورامان " ، صدای گامهای استوار او را خوب می شناخت و " صحنه " و " گوران " چهره کنجکاو او را به خوبی به یاد می آورند . او به هرکجا سرک می کشید تا نغمه ای ناآشنا را بیابد و آنرا برای تکمیل حلقه های مفقود زنجیر به هم پیوسته موسیقی کهن به کار ببرد . او حتی در غربت خودخواسته اش نیز به این کار همت می گمارد . خلیل از تبار آتش بود ، او به عشق زنده بود و شاید آخرین بازمانده غریب موسیقی متفکرانه ! نوعی از موسیقی که زندگی شرق نشینان را در سالهایی دور شکل می داد و همه هستی اندیشمندانه و پرراز و رمز آنان بود . خلیل سازش را با عشق کوک می کرد و آنرا به عشق به صدا وا می داشت . بنا نداریم تا به بزرگداشت مردی که دیگر نیست بکوشیم اما سخن ما از تکریم " بزرگی " است ، نه بزرگ کردن یک مرد . بزرگی خلیل به بزرگی رازی بود که در سینه اش بود و چه کم شمارند مردان و زنانی که امروز و در این وانفسای مصرف گرایی و پوچی ، رازهایی چنان را برتابند و از آن سردرآورند . سید خلیل عالی نژاد اما از جمله این نوادر بود . او در بیست و هفتم آبان ماه سال ۸۰ در سوئد ، محل اقامت موقتش در آتش تعصبات کور ، به دیار حق شتافت . اما این تعبیر درستی از مرگ یک عاشق نیست ؛ " او در آتشی سوخت که نیاکان و یارانش آنرا در هنگامه وجد و شور و جذبه به سخره می گرفتند و به سان لعبتکی فروزان و آتشین ، لیک پاک و مقدس و سحرآمیز بر زبان و دهان و تن وجان می گذاشتند و بر آن بوسه می زدند تا مگر خود را از آتش درون رها سازند . "(4)

 

یادش گرامی

 

(1) ، (2) ، (3) : کتاب " تنبور ، از دیربازتاکنون " ؛ تالیف سید خلیل عالی نژاد ؛ انتشارات دانش و فن ؛ 1376

(4) : مجله ماهور ؛ شماره 13 پاییز 80 ؛ " مغنی شاهد ، خنیاگرعشق و مهر و فزانگی " ؛

 

محمدرضا درویشی

سید خلیل عالی نژاد

  • به بهانه نزدیک شدن به سالگرد شهادت سید خلیل عالی نژاد

 

سید خلیل عالی نژاد

سید خلیل عالی نژاد

سید خلیل عالی نژاد در سال 1336 در صحنه کرمانشاه متولد شد . پدرش مرحوم سید شاهمراد ، تنبور می نواخت سید خلیل مشق تنبور را به تشویق مادر با سید نادر طاهری آغاز کرد و بعد از 2 سال نزد سید امرالّه شاه ابراهیمی رفت همچنین از درویش امیر حیاتی بهره برد . بعدها به محضر استاد عابدین خادمی راه یافت و از گنجینه پنهان در سینه آن مرحوم بهره مند شد . همزمان سرپرستی گروه تنبور نوازان صحنه را به عهده گرفت . در اواخر دهد 50 استاد عالی نژاد در رشته موسیقی دانشگاه هنر فارغ التحصیل شد . او بر ردیف موسیقی دستگاهی ایران تسلطی کافی داشت . سید خلیل صدای گرمی داشت و آواز را از مکتب مرحوم استاد میرزا حسین خادمی آموخته بود . از مرحوم نادر نادری دف آموخت و تار را از کیخسرو پور ناظری ، نواختن تارش شیوه نوازندگی مکتب برومند نزدیک بود . و پرده گیری های زیبایش و مضراب شمرده و جمله بندی هایش در سه تار ساز مرحوم یوسف فروتن را به یاد می آورد .

تنبور

استاد همچنین علاوه بر نوازندگی تنبور به ساخت تنبور نیز پرداخته است . تنبورهای او با مهرشیدا و قلندر موجود است . اوایل دهد 60 گروه تنبور شمس به سرپرستی پورناظری تشکیل شد و عالی نژاد به جمع این گروه پیوست . حاصل همکاری با تنبور شمس تکنوازی و جواب آواز ماندگار سید خلیل در کاست « صدای سخن عشق » بود که با صدای ناظری انتشار یافت . در اواسط دهه 60 سید خلیل خود « گروه بابا طاهر » را تشکیل داد و اعضای گروه باباطاهر کاستی بیرون دادند به نام زمزمه قلندری ، در اواخر دهه 60 به خواست مرحوم عبادی برای شرکت در مراسم خاکسپاری او به تهران آمد و ماندگار شد. سالهای ماندگاری او در تهران منجر به تألیف کتاب « تنبور از دیر باز تاکنون » شد . همچنین ضبط آثاری مثل آئین مستان. با ساز و صدای خلیل و شکرانه و کاست ثنای علی » سالهای ماندگاری او در تهران سالهای ملال آور او نیز محسوب می شود . تا آنجا که ترک وطن کرد و به سوئد مهاجرت کرد . در 27 آبان 1380 دور از دیار در شهر گوتنبرگ سوئد به قتل رسید . و پیکر بی جانش در شعله های آتش سوخت..