۴۰ستون

یک وبلاگ در زمینه های تاریخ - هنر - اصفهان - آثار تاریخی - موسیقی از نوع عرفانی ! - تنبور و ...

۴۰ستون

یک وبلاگ در زمینه های تاریخ - هنر - اصفهان - آثار تاریخی - موسیقی از نوع عرفانی ! - تنبور و ...

-= 25 فروردین - روز بزرگداشت عطار گرامی باد =-

عطار اگر روزی ، رخ تازه بود بی تو

آن تازگی رویش ، از دیده تر خیزد

-= نــوروز - روز نـــو =-

·  نوروز: روز نو، روز نخست فروردین ماه، جشن بزرگ ایرانیان، جشنی که از زمان کهن (از حدود 3000 سال پیش از میلاد مسیح) بوده است. کسی به درستی زمان آغاز آن را نمی داند اما در زمان هخامنشیان به صورت رسمی برگزار گشته است. در شاهنامه آغاز نوروز به جمشید نسبت داده شده است. این عید، جشن بازیابی الهه نباتی سیاوش است. جشن دوباره زنده شدن طبیعت.

 

·  نوروز یک آئین است و مراسم آن با تار و پود مردم گره خورده، اما غبار زمان بسیاری از آئین های آن را کمرنگ کرده است. مراسم مهم عید نوروز در عهد کهن به این صورت بوده است:

1-       روز اول: بار عام

2-       روز دوم: تقدیم هدایای والیان و حکام ایالات و ولایات به پادشاه

3-       روز سوم: مشک و عنبر و عود به یکدیگر هدیه دادن

4-       روز چهارم: پوشیدن جامه ای از بردیانی

 

·  از آئین نوروز سر زدن به مردگان است. مردم معتقد بودند ارواح در نوروز به سوی زمین می شتابند تا به قوم خود برکت بخشند. حاجی فیروز، مظهر سیاوش، نماد ظاهری همین برکت است. صورت سیاه او بازگشت از جهان مردگان و لباس قرمزش، خون را که مظهر حیات است به یاد می آورد. عیدی دادن و عیدی گرفتن و سر زدن به اقوام از دیگر مراسم است.

 

 

 

·   هفت سین خوش یمن و مبارک (چون هفت امشاسپند، هفت آسمان، هفت شهر عشق و هفت روز هفته)

1-       سنجد: ندای خرد گرایی و دعوت به عقل

2-       سیب: نماد صحت و سلامت

3-       سبزی: سمبل طراوت و خوش خلقی

4-       سمنو: نشان قدرت و صلابت

5-       سیر: نگاهداشت حد و حقوق

6-       سرکه: رضا و تسلیم

7-       سماق: صبر و امید

 

چهلستون سال خوبی را برای همه دوستان همراه آرزو دارد. شاد باشید.

سد هخامنشی دیده گان ، تخریب شد !

·          سد هخامنشی دیده گان در شمال پاسارگاد
 
فعالیت ماشین‌آلات خاک‌برداری در نزدیکی یکی از شاخه‌های رودخانه سیوند، منجر به تخریب سد هخامنشی دیده‌گان در شمال پاسارگاد شد.
«محمد جعفر ملک‌زاده»، دبیر کمیسیون عالی سدسازی سازمان آب منطقه‌ای استان فارس با اعلام این خبر به میراث خبر گفت: «سد هخامنشی دیده‌گان که اخیرا در حین بررسی منطقه شناسایی شد از نظر مهندسی بسیار ارزشمند است.»
وی که خود را کاشف سد می‌داند به میراث خبر گفت: «این سد هخامنشی، یک سد خاکی با هسته رسی و پوسته سنگی است که می‌توان گفت در دنیا بی‌نظیر بوده و نمونه آن تا کنون دیده نشده است. اما فعالیت ماشین‌آلات خاکبرداری یک شرکت خصوصی باعث تخریب بخش‌هایی از آن شده است.»
طبق نوشته‌های مکتوب، «کلایس»، باستان‌شناس آمریکایی نیز در مطالعات خود و بررسی شمال پاسارگاد از وجود سدی از دوره هخامنشی در منطقه دیده‌گان یاد کرده بود اما این سد تا کنون در محافل علمی به درستی معرفی نشده و به همین دلیل به فراموشی سپرده شده بود
ملک زاده در مورد کاربری این سد که بیشتر به یک آب‌بند بزرگ شباهت دارد گفت: « بررسی منطقه و محدوده سد نشان می دهد زمین‌های کشاورزی زیادی در اطراف وجود ندارد. به نظر می‌رسد تنها هدف احداث این سد کنترل سیلاب‌ها و ذخیره کردن آب بوده تا در صورت لزوم در مسیر رودخانه به آرامی رها شوند.»
تخریب این سد باعث شده بخشی از مدارک باستان‌شناسی در مورد چگونگی تکنیک ساخت سد از بین برود اما به گفته ملکزاده باقی مانده آن همچنان قابل ارزش و مطالعه است.
وی افزود: «در ساخت این سد از تخته سنگ‌ها مستحکم یک متر در یک متر استفاده شده که هنوز معلوم نیست از کجا آورده شده است. سنگ‌ها بسیار بزرگ و یک‌پارچه است و جای تیشه روی آن دیده می‌شود.»
به گفته ملکزاده روی بخشی از سنگ‌ها سوراخ‌هایی دیده می‌شود که احتمالا از این سوراخ‌ها الوار عبور داده می‌شده و با آن هم مسیر آب را می‌بستند و هم سد را کلاف کشی می‌کردند.
هم ‌اکنون بخشی از سد تخریب شده و سنگ‌ها نیز به اطراف پرتاب شده‌اند. این درحالی است که شواهد نشان می دهد نیازی به فعالیت‌ بولدوزرها در منطقه نبوده است.
در استان فارس هخامنشیان برای کنترل سیلاب‌ها سد‌ها متعددی زده‌اند که از آن‌جمله می‌توان از  سد بزرگ داریوش در مرودشت یاد کرد.












* هفت شهر عشق را عطار گشت ، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم *

باسلام

ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام محرم هفت وادی عرفان ایرانی از زبان شیخ فریدالدین عطار نیشابوری:

 

هفت شهر عشق عطار

 

گفت ما را هفت وادی در ره است

چون گذشتی هفت وادی،درگه است

وا نیامد در جهان زین راه کس

نیست از فرسنگ آن آگاه کس

چون نیامد باز کس زین راه دور

چون دهندت آگهی ای ناصبور؟

چون شدند آن جایگه گم سر به سر

کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟

هست وادی طلب آغاز کار

وادی عشق است از آن پس ، بی کنار

پس سیم وادی است آن معرفت

پس چهارم وادی استغنا صفت

هست پنجم وادی توحید پاک

پس ششم وادی حیرت صعبناک

هفتمین وادی فقر است و فنا

بعد از این روی روش نبود تو را

در کشش افتی روش گم گرددت

گر بود یک قطره قلزم گرددت

 

وادی اول: طلب

 

ملک اینجا بایدت انداختن

ملک اینجا بایدت درباختن

در میان خونت باید آمدن

وز همه بیرونت باید آمدن

چون نماند هیچ معلومت به دست

دل بباید پاک کردن از هرچه هست

چون دل تو پاک گردد از صفات

تافتن گیرد ز حضرت نور ذات

 

وادی دوم: عشق

 

کس درین وادی بجز آتش مباد

وان که آتش نیست عیشش خوش مباد

عاشق آن باشد که چون آتش بود

گرم رو و سوزنده و سرکش بود

عاقبت اندیش نبود یک زمان

درکشد خوش خوش بر آتش صد جهان

 

وادی سوم: معرفت

 

چون بتابد آفتاب معرفت

از سپهر این ره عالی صفت

هر یکی بینا شود بر قدر خویش

بازیابد در حقیقت صدر خویش

سر ذراتش همه روشن شود

گلخن دنیا بر او گلشن شود

مغز بیند از درون نه پوست او

خود نبیند ذره ای جز دوست او

 

وادی چهارم: استغنا

 

هفت دریا یک شَمَر اینجا بود

هفت اخگر یک شرر اینجا بود

هشت جنت نیز اینجا مرده ای است

هفت دوزخ همچون یخ افسرده ای است

 

وادی پنجم: توحید

 

رویها چون زین بیابان درکنند

جمله سر از یک گریبان برکنند

گر بسی بینی عدد، گر اندکی

آن یکی باشد درین ره در یکی

چون بسی باشد یک اندر یک مدام

آن یک اندر یک ، یکی باشد تمام

 

وادی ششم: حیرت

 

مرد حیران چون رسد این جایگاه

در تحیر ماند و گم کرده راه

گر بدو گویند"مستی یا نه ای؟

نیستی گویی که هستی یا نه ای؟

در میانی یا برونی از میان؟

برکناری یا نهانی یا عیان؟

فانیی یا باقیی یا هردویی؟

یا نه ای هردو ، تویی یا نه تویی؟"

گوید:"اصلا می ندانم چیز من

وان "ندانم" هم ندانم نیز من

عاشقم اما ندانم بر کیم

نه مسلمانم نه کافر پس چیم

لیکن از عشقم ندارم آگهی

هم دلی پر عشق دارم هم تهی"

 

وادی هفتم: فقر و فنا

 

بعد از این وادی فقر است و فنا

کی بود اینجا سخن گفتن روا

عین وادی فراموشی بود

گنگی و کری و بیهوشی بود

 

** یلدا **

درازی شب یلدا و کوچه ای جلفا                     سرهمش بکنی تازه نصفی، زلفی، یار منس

 

یلدا طولانی‌ترین شب‌های سال و آغاز انقلاب شتوی است که پس از آن آفتاب از برج قوس به برج جدی تحویل می‌شود و روزها اندک اندک بلندتر می‌شود. این طولانی‌ترین شب سال در نظر ایرانیان نحس بود. زیرا علاوه بر سرمای سخت زمستانی در این شب دیرنده، حمله اهریمن تاریکی ادامه می‌یافت. برای دفع نحوست، ایرانیان تا باز آمدن خورشید به دور آتش شادی می‌کردند و خوان می‌گستردند و میزد (mayazd = نذر یا ولیمه غیر مایع مانند گوشت و نان و...) نثار می‌کردند که بازمانده این رسم هنوز بر جای است.

 

یلدا - Yalda

یلدا

 

ایرانیان باستان برای آنکه شب یلدا را به رغم اهریمن بدکنش به خوشی بگذرانند، آخرین بازمانده‌های میوه‌های پاییزی را جمع کرده، بر خوان می‌نهادند و گاه تا صبح، شب‌زنده‌داری می‌کردند؛ در واقع، این میزد و فدیه را نثار اورمزد می‌کردند. این خوان میوه، در واقع، شگون داشت و زمستان را پربرکت می‌کرد. مراسم شب چله که هنوز در بسیاری از نقاط ایران پابرجاست، یادگار این رسم کهن است.

یلدا، چنانکه اغلب فرهنگ‌ها آورده‌اند، ماخوذ از سریانی به معنی میلاد عربی است؛ و چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق می‌کرده‌اند، از این‌رو، بدین نام خوانده شده است. چون ایرانیان این شب را شب تولد میترا (مهر) می‌دانستند، آن را با تلفظ سریانیش پذیرفتند و در واقع، یلدا با نوئل (Noël) اروپایی که در 25 دسامبر تثبیت شده، معادل است. بنابراین، نوئل اروپایی‌ همان شب یلدا یا شب چله ایرانی است.

مراسم تولد میترا به عنوان یک روز مقدس با آیین مهری به اروپا رفت. تا آن زمان جشن تولد و تعمید مسیح روز ششم ژانویه گرفته می‌شد. پس از آن که مسیحیت نفوذ یافت و بسیاری از آداب و رسوم مهری در آن جذب شد، میلاد مهر _ که به اعتقاد مهرپرستان نجات دهنده بشریت در آخر‌الزمان خواهد بود _ به مسیح منتسب شد و با گسترش مسیحیت در شرق مجددا به ایران بازگشت و شب یلدا نامیده شد.

ایرانیان قدیم معتقد بودند که قارون به شکل هیزم‌شکنی شب به در خانه‌ها می‌آید و هیزم به آنها می‌دهد که این هیزم‌ها به شمش طلا تبدیل می‌شود. بنابراین تا صبح بیدار می‌مانند. این مراسم یادآور بابانوئل در کریسمس است و می‌رساند که یلدای ایرانی و کریسمس از یک مایه سرچشمه گرفته است.

 

یلدا شب تولد خورشید است. از این شب است که خورشید روزی یک دقیقه بیشتر می‌پاید. روزی یک دقیقه بزرگ‌تر می‌شود. روزی یک دقیقه بیشتر می‌تابد. قربانی یلدا هندوانه است، سوگولی‌اش انار. یلدا که برسد حتما شب «واترقیا» گذشته است. در آن همه انارها به یک‌باره می‌رسند. اکنون باید انارها را چید، دانه‌دانه کرد، بویید و خورد. یاقوت‌های انار است که یلدا را سرخ می‌کند.

 

 

انار میوه عشق
 

انار، میوه سرخ، میوه گرم، میوه یلدا، میوه شب‌های پاییزی و میوه عشق ایرانی است. می‌شود میوه و شکوفه‌اش را همزمان به روی درختش دید.

در ادبیات فارسی شعرا زلف یار و همچنین روز هجران را از حیث سیاهی و درازی به شب یلدا تشبیه می‌کنند و از اشعار برخی مانند معزی و سنایی نیز رابطه بین مسیح و یلدا درک می‌شود.


به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی

که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا

(سنایی)


ایزد دادار مهر و کین تو گویی از شب قدر آفرید و از شب یلدا

زانکه به مهرت بود تقرب مومن زانکه به کینت بود تفاخر ترسا

(معزی)

 

روز رویش چو بر انداخت نقاب شب زلف

گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست

(سعدی)


صحبت حکام، ظلمت شب یلداست

نور ز خورشید جوی، بو که برآید

(حافظ)


منابع:


1. یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، انتشارات سروش، تهران، 1375.

2. بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، تهران، 1331.

.: شیخ صنعــان :.

داستان حکایت عاشق شدن پیری است از پیران صوفیان به نام شیخ صنعان که در اطراف بیت الحرام به روایتی 700 و به روایتی400 مرید داشته است و تمام واجبات دینی و شرعی را انجام داده و عبادات زیادی برای آخرت خود ذخیره داشته است. از قضا یک شب در خوابی می بیند که از مکه به روم افتاده و بر بتی مدام سجده می کند. پس از این خواب او پی می برد که زمان سختی و دشواری (آزمایش الهی - یکی از عقبات صعب سلوک) فرا رسیده: 

یوسف توفیق در چاه اوفتاد

عقبه ای دشوار در راه اوفتاد

 

او باید خودش را به آزمایش الهی بسپارد. وی در حالی که به نجات و حفظ دین خود امید دارد با جمع کثیری از مریدان خود، راهی شهر روم می شود.

در آن شهر شیخ بر دختری ترسا، ساکن یکی از دیارات مسیحی که (این دیر) در روم (بیزانس) عاشق می شود.

ناگزیر بحکم آنچه در رویا به او نموده بودند عازم روم می شود و آنجا گرفتار عشق دختری ترسا و روحانی صفت می گردد و برای خاطر معشوق ایمان می دهد و ترسائی می خرد و چنان در عشق ظاهر گرفتار می شود که خمر می خورد و زنـّار (1) می بندد و خوک بانی پیشه می کند و دست از اسلام و مسلمانی می شوید. مریدانش سعی می کنند تا با پند و اندرز شیخ گمراه خود را به راه آورند و چون از تغییر وضع شیخ خود مأیوس می شوند از او قطع امید می کنند و به حجاز برمی گردند و گزارش اعمال او را به مریدی که هنگام سفر روم غایب بود می دهند. او آنها را سرزنش می کند که چرا شیخ خود را در چنان حالی رها کرده اند و شب هنگام با تضرع و زاری از خدا می خواهد تا شیخش را از گمراهی نجات بخشد. سرانجام خواجه کائنات (ص) را در خواب می بیند که به او بشارت رهایی شیخ را می دهد. روز دیگر او با مریدان عازم روم می شوند و شیخ را که زنـّار بریده از نو مسلمان شده است با خود به حجاز می آورند. اما دختری که باعث آن ماجری شده بود پس از مراجعت شیخ احوالش دگرگون می گردد و عاجز و سرگشته دیوانه وار سر در پی شیخ می نهد و به دست او اسلام می آورد و جان شیرین را سر ایمان خود می نهد:

 

آخر الامر آن صنم چون راه یافت

ذوق ایمان در دل آگاه یافت

شد دلش از ذوق ایمان بی قرار

غم درآمد گرد او بی غمگسار

گفت شیخا طاقت من گشت طاق

من ندارم هیچ طاقت در فراق

می روم زین خاندان پر صداع

الوداع ای شیخ عالم الوداع

چون مرا کوتاه خواهد شد سخن

عاجزم، عفوی کن و خصمی مکن

این بگفت آن ماه و دست از جان فشاند

نیم جانی داشت بر جانان فشاند

گشت پنهان آفتابش زیر میغ

جان شیرین زو جدا شد ای دریغ

 

(منطق الطیر –شرح دکتر سید صادق گوهرین- بیت 1580تا 1586)

بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد ...

بیستون به عنوان هشتمین اثر ایران در فهرست جهانی آثار منحصر بفرد یونسکو ثبت شد.

 

 

 

کمیته میراث جهانی امروز " پنج شنبه " پس از ارائه گزارش فنی از سوی ایکوموس به اتفاق آرا و با تمجید از کشور ایران برای تهیه پرونده این اثر مهم تاریخی بیستون را به عنوان یک اثر تاریخی باارزش های منحصربه فرد جهانی جز فهرست آثار جهانی قرار داد.

 

در سال 522 پیش از میلاد مسیح، به فرمان داریوش ـ شاه هخامنشی ـ نقشی از وی، فروهر، دو تن از بزرگان پارسی گو، گئومات مغ و 9 تن از شاهان مغلوب را بر دیواره بیستون حک می‌شود.

 

 

 

فرامین و اندرزهای داریوش شاه به صورت کتیبه‌ای بر دل بیستون حجاری شده و داریوش شاه در این کتیبه شرح فتوحات خود را به خط میخی به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و بابلی بر دل سنگ نگاشته است

 

 پشت سر داریوش دو نفر از رجال ایستاده و 9 نفر اسیر دست بسته نیز در تصویر دیده می‌شوند. این نقش‌ها سه متر ارتفاع و شش متر طول دارند.

 

 

 

کرمانشاه از نقاط حساس و استراتژیک کشور بوده و در قدیم در مجاورت امپراتوری عثمانی و اکنون در همسایگی عراق است.

 

 در جنگ جهانی دوم به خاطر این مجاورت‌ها سربازان مهاجم که در کرمانشاه اردو زده بودند، برای تفریح به این کتیبه‌ها تیراندازی می‌کردند. به همین خاطر بخشی از این نقش‌ها دچار آسیب شده‌اند.  

 

 

 

برخی از این کتیبه‌ها به دستور داریوش نوشته شده‌اند و برخی نیز به زبان یونانی که کتیبه پارتی از آن جمله است.

وجود این کتیبه یونانی نشان می‌دهد سپاهیان اسکندر خشن‌تر از آنچه که در کتاب‌های تاریخی یونان نگاشته شده با ایران مغلوب رفتار کرده‌اند به حدی که ایرانیان حتی نوشتن خط میخی را نیز فراموش کردند، در غیر این صورت هیچ دلیلی برای نوشتن کتیبه‌ها با خط یونانی توسط پارتیان وجود نداشت.

 

 

 

همچنین داریوش در کتیبه بیستون مطالب زیادی راجع به خود و خانواده‌اش گفته است.

او از دروغ نفرت داشت و این نفرت خود را در همه خط‌های این کتیبه به طور مکرر آورده است. همچنین وی نگرانی خود را از این که گذشت زمان موجب فرسودگی کتیبه بیستون شود چنین ابراز داشته است: «اگر تو این کتیبه‌ها و این حجاری‌ها را ببینی و آنها را خراب کنی، اهورا مزدا تو را بکشد و نسل تو منقطع شود و هر چه تو می‌کنی، اهورا مزدا آن را خراب کند.»

دراین نقش برجسته شرح ماجرای پیروزی داریوش به سه خط عیلامی , بابلی و فارسی باستان بیان شده است .

شکوه این کتیبه به گونه‌ای است که فقط زبان فارسی باستان آن دارای 414 سطر است.

 

 

 

داریوش شاه در این کتیبه از اهورامزدا بسیار یاد کرده و انسان‌ها را به راست گفتاری و نیک کرداری دعوت کرده است.

 

دیگر آثار تاریخی موجود در محوطه بیستون به شرح زیر می باشد:

 

مر خریل

مر آفتاب

تپه نادری

فرهاد تراش

سـنگ بلاش

غارشکارچیان

سراب بیستون

دژ تاریخی مدفون

کتیبه داریوش بزرگ

بقـایای بنای ایلخانی

نقش بــرجسته گودرز

بقایای گــورستان پارتی

بقایای دیوار دوره ساسانی

پل معروف به صفوی بیستون

سنگهای تراش خورده ساسانی

بقایای کاروانسرای اوایل دوره اسلامی

۲۵ فروردین - روز بزرگداشت « عطار نیشابوری »

زندگینامه

فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری، یکی از شعرا و عارفان نام آور ایران در اواخر قرن ششم و اویل قرن هفتم هجری قمری است. بنا بر آنچه که تاریخ نویسان گفته اند بعضی از آنها سال ولادت او را 513 و بعضی سال ولادتش را 537 هجری.ق، می دانند. او در قریه کدکن یا شادیاخ که در آن زمان از توابع شهر نیشابور بوده به دنیا آمد. از دوران کودکی او اطلاعی در دست نیست جز اینکه پدرش در شهر شادیاخ به شغل عطاری که همان دارو فروشی بود مشغول بوده که بسیار هم در این کار ماهر بود و بعد از وفات پدر، فریدالدین کار پدر را ادامه می دهد و به شغل عطاری مشغول می شود. او در این هنگام نیز طبابت می کرده و اطلاعی در دست نمی باشد که نزد چه کسی طبابت را فرا گرفته، او به شغل عطاری و طبابت مشغول بوده تا زمانی که آن انقلاب روحی در وی به وجود آمد و در این مورد داستانهای مختلفی بیان شده که معروفترین آن این است که:

 

"روزی عطار در دکان (داروخانه) خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد. درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می روی. درویش گفت: تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت: بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت. عطار چون این را دید شدیداً متغیر شد و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد."

 

او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت شیخ الشیوخ عارف رکن الدین اکاف رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود. عطار سپس قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراءالنهر به مسافرت پرداخت و در این سفرها بسیاری از مشایخ و بزرگان زمان خود را زیارت کرد و در همین سفرها بود که به خدمت مجدالدین بغدادی رسید. گفته شده در هنگامی که شیخ به سن پیری رسیده بود بهاءالدین محمد پدر جلال الدین بلخی با پسر خود به عراق سفر می کرد که در مسیر خود به نیشابور رسید و توانست به زیارت شیخ عطار برود، شیخ نسخه ای از اسرار نامه خود را به جلال الدین که در آن زمان کودکی خردسال بود داد. عطار مردی پر کار و فعال بوده چه در آن زمان که به شغل عطاری و طبابت اشتغال داشته و چه در دوران پیری خود که به گوشه گیری از خلق زمانه پرداخته و به سرودن و نوشتن آثار منظوم و منثور خود مشغول بوده است. در مورد وفات او نیز گفته های مختلفی بیان شده و برخی از تاریخ نویسان سال وفات او را 627 هجری .ق، دانسته اند و برخی دیگر سال وفات او را 632 و 616 دانسته اند ولی بنا بر تحقیقاتی که انجام گرفته بیشتر محققان سال وفات او را 627 هجری .ق دانسته اند و در مورد چگونگی مرگ او نیز گفته شده که او در هنگام یورش مغولان به شهر نیشابور توسط یک سرباز مغول به شهادت رسیده که شیخ بهاءالدین در کتاب معروف خود کشکول این واقعه را چنین تعریف می کند که وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید اهالی نیشابور را قتل عام کردند و ضربت شمشیری توسط یکی از مغولان بر دوش شیخ خورد که شیخ با همان ضربت از دنیا رفت و نقل کرده اند که چون خون از زخمش جاری شد شیخ بزرگ دانست که مرگش نزدیک است. با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت:

 

در کوی تو رسم سرفرازی این است

مستان تو را کمینه بازی این است

 

با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت

شاید که تو را بنده نوازی این است

 

مقبره شیخ عطار در نزدیکی شهر نیشابور قرار دارد و چون در عهد تیموریان مقبره او خراب شده بود به فرمان امیر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد.

 

مقبره شیخ فرید الدین عطار در جنوب شرقی نیشابور بفاصله 6.5 کیلومتر در مسیر جاده نیشابور به مشهد طرف شرق قرار دارد . فاصله شهر تا خیان 5 کیلومتر ( از فلکه خیام تا قبر خیام ) و از خیام به طرف غرب نیشابور حرکت میکنیم به فاصله یک کیلومتر و نیم به قبر کمال الملک و آرامگاه عطار که در یک محوطه است میرسیم . بنابر این عطار به شهر نزدیک تر است و چون باید از راه خیام بدان رسید تندکی دور تر میشود . آنجا که روزگاری ارگ شهذ بود و سنگی ستون وار سینه شاعر و عارف وارسته را که گنجینه محبت و رضاست می فشارد . این ستون سنگی بالای سر شاعر نصب شده است . قبلا در دیواری آجری قرار داشته که آن دیورا امروزه بر چیده شده است .

 

 

 

سنگ مزبور که سه متر ارتفاع بیرونی آن است گویند همین اندازه از آن در خاک می باشد . و در میان قبه ای که نمای اصلی آن آرامگاه به شمار میرود قرار گرفته است . ارتفاع این بقعه در حدود هشت متر است و چهار در داشته که اکنون یک درب رو به شمال آن باز است . این آرامگاه از عهد سلطان حسین بایقرا و امیر علی شیر نوایی وزیر دانشمند وی به جا مانده است . این ستون سنگی داخل آرامگاه تنها باز مانده بنایی است که توسط امیر علیشیر نوایی وزیر . در قرن نهم هجری احداث شده است .

 

 

 

ویژگی سخن

عطار، یکی از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است. سخن او ساده و گیراست. او برای بیان مقاصد عرفانی خود بهترین راه را که همان آوردن کلام ساده و بی پیرایه و خالی از هرگونه آرایش است انتخاب کرده است. او اگر چه در ظاهر کلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحکام سخن استادانی همچون سنایی را ندارد ولی آن گفتار ساده که از سوختگی دلی هم چون او باعث شده که خواننده را مجذوب نماید و همچنین کمک گرفتن او از تمثیلات و بیان داستانها و حکایات مختلف یکی دیگر از جاذبه های آثار او می باشد و او سرمشق عرفای نامی بعد از خود همچون مولوی و جامی قرار گرفته و آن دو نیز به مدح و ثنای این مرشد بزرگ پرداخته اند چنانکه مولوی گفته است:

 

عطار روح بود و سنایی دو چشم او

ما از پی سنایی و عطار آمدیم

 

 

معرفی آثار  

آثار شیخ به دو دسته منظوم و منثور تقسیم می شود. آثار منظوم او عبارت است از:

1- دیوان اشعار که شامل غزلیات و قصاید و رباعیات است.

2- مثنویات او عبارت است از: الهی نامه، اسرار نامه، مصیبت نامه، وصلت نامه، بلبل نامه، بی سر نامه، منطق الطیر، جواهر الذات، حیدر نامه، مختار نامه، خسرو نامه، اشتر نامه و مظهر العجایب. از میان این مثنویهای عرفانی بهترین و شیواترین آنها که به نام تاج مثنویهای او به شمار می آید منطق الطیر است که موضوع آن بحث پرندگان از یک پرنده داستانی به نام سیمرغ است که منظور از پرندگان سالکان راه حق و مراد از سیمرغ وجود حق است که عطار در این منظومه با نیروی تخیل خود و به کار بردن رمزهای عرفانی به زیباترین وجه سخن می گوید که این منظومه یکی از شاهکارهای زبان فارسی است و منظومه مظهر العجایب و لسان الغیب است که برخی از ادبا آنها را به عطار نسبت داده اند و برخی دیگر معتقدند که این دو کتاب منسوب به عطار نیست.

 

 

آثار منثور:

یکی از معروفترین اثر منثور عطار تذکرة الاولیاست که در این کتاب عطار به معرفی 96 تن از اولیا و مشایخ و عرفای صوفیه پرداخته است.

 

 

گزیده ای از اشعار

ای هجر تو وصل جاودانی

اندوه تو عیش و شادمانی

 

در عشق تو نیم ذره حسرت

خوشتر ز وصال جاودانی

 

بی یاد حضور تو زمانی

کفرست حدیث زندگانی

 

صد جان و هزار دل نثارت

آن لحظه که از درم برانی

 

کار دو جهان من برآید

گر یک نفسم به خویش خوانی

 

با خواندن و راندم چه کار است؟

خواه این کن خواه آن، تو دانی

 

گر قهر کنی سزای آنم

ور لطف کنی سزای آنی

 

صد دل باید به هر زمانم

تا تو ببری به دلستانی

 

گر بر فکنی نقاب از روی

جبریل شود به جان فشانی

 

کس نتواند جمال تو دید

زیرا که ز دیده بس نهانی

 

نه نه، که به جز تو کس نبیند

چون جمله تویی بدین عیانی

 

در عشق تو گر بمرد عطار

شد زنده دایم از معانی

 

***

 

گم شدم در خود چنان کز خویش ناپیدا شدم

شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم

 

سایه ای بودم  ز اول بر زمین افتاده خوار

راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم

 

ز آمدن بس بی نشان و ز شدن بی خبر

گو بیا یک دم برآمد کامدم من یا شدم

 

نه، مپرس از من سخن زیرا که چون پروانه ای

در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم

 

در ره عشقش قدم در نِه، اگر با دانشی

لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم

 

چون همه تن می بایست بود و کور گشت

این عجایب بین که چون بینای نابینا شدم

 

خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهی

تا کجاست آنجا که من سرگشته دل آنجا شدم

 

چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان

من ز تأثیر دل او بیدل و شیدا شدم

« نوروز - میر نوروزی »

در این نوشتار:

1- نوروز – دکتر علی شریعتی – سال 46

2- آشنایی با میر نوروزی

 

نوروز

 

سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است. نوروز یک جشن ملی است، جشن ملی را همه می شناسند که چیست نوروز هر ساله برپا می شود و هر ساله از آن سخن می رود. بسیار گفته اند و بسیار شنیده اید پس به تکرار نیازی نیست؟ چرا هست . مگر نوروز را خود مکرر نمی کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و و ادب تکرار ملال آور است و بیهوده " عقل " تکرار را نمی پسندد: اما " احساس " تکرار را دوست دارد، طبیعت تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند استو طبیعت را از تکرار ساخته اند : جامعه با تکرار نیرومند می شود احساس با تکرار جان می گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن طبیعت احساس و جامعه هر سه دست اندرکارند.

نوروز که قرن های دراز است بر همه جشن های جهان فخر می فروشد، از آن رو "هست" که این قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا بک جشن تحمیلی سیاسی نیست جشن جهان است و روز شادمانی زمین آسمان و آفتاب و جشن شکفتن ها و شور زادن ها و سرشار از هیجان هر " آغاز"

 

 

 

جشن های دیگران غالبا" انسان را از کارگاه ها، مزرعه ها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغها و کشتزارها، در میان اتاق ها و زیر سقف ها و پشت درهای بسته جمع می کند: کافه ها، کاباره ها، زیر زمین ها، سالن ها، خانه ها ... در فضایی گرم از نفت ، روشن از چراغ ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گل های کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و ... اما نوروز دست مردم را می گیرد و از زیر سقف ها و درهای بسته فضاهای خفه لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانه ها، به دامن آزاد و بیکرانه طبیعت می کشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب لرزان از هیجان آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران ، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از " بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه های شسته، باران خورده پاک و ... "

نوروز تجدید خاطره بزرگی است: خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت هر سال اسن فرزند فراموشکار که، سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته های پیچیده خود، مادر خویش را از یاد می برد، با یادآوری و وسوسه آمیز نوروز به دامن وی باز می گردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می گیرد. فرزند در دامن مادر، خود را باز می یابد و مادر، در کنار فرزند و چهره اش از شادی می شکفد اشک شوق می بارد فریادهای شادی می کشد، جوان می شود، حیات دوباره می گیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار می شود.

تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیده تر و سنگین تر می گردد، نیاز به بازگشت و باز شناخت طبیعت را در انسان حیاتی تر می کند و بدین گونه است که نوروز بر خلاف سنت ها که پیر می شوند فرسوده و گاه بیهوده رو به توانایی می رود و در هر حال آینده ای جوان تر و درخشان تر دارد، چه نوروز را ه سومی است که جنگ دیرینه ای را که از روزگار لائوتز و کنفسیوس تا زمان روسو و لتر درگیر است به آشتی می کشاند.

 

 

نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست: نیاز ضروری جامعه، خوراک حیاتی یک ملت نیز هست. دنیایی که بر تغییر و تحول گسیختن و زایل شدن: در هم ریختن و از دست رفتن بنا شده است، جایی که در آن آنچه ثابت است و همواره لایتغیر ، و همیشه پایدار تنها تغییر است و ناپایداری، چه چیز می تواند ملتی را، جامعه ای را، در برابر ارابه بی رحم زمان – که بر همه چیز می گذرد و له می کند و می رود هر پایه ای را می شکند و هر شیرازه ای را می گسلد از زوال مصون دارد؟

هیچ ملتی یا یک نسل و دو نسل شکل نمی گیرد: ملت، مجموعه پیوسته نسل های متوالی بسیار است، اما زمان این تیع بی رحم، پیوند نسل ها را قطع می کند، میان ما و گذشتگانمان آنها که روح جامعه ما و ملت ما را ساخته اند  دره هولناک  تاریخ حفر شده است قرن های تهی ما را از آنان جدا ساخته اند : تنها سنت ها هستند که پنهان از چشم جلاد زمان، ما را از این دره هولناک گذر می دهند و با گذشتگانمان و با گذشته هایمان آشنا می سازند. در چهره مقدس این سنت هاست که ما حضور آنان را در زمان خویش، کنارخویش و در " خود خویش" احساس می کنیم حضور خود را در میان آنان می بینیم و جشن نوروز یکی از استوارترین و زیباترین سنت هاست.

در آن هنگام که مراسم نوروز را به پا می داریم، گویی خود را در همه نورزهایی که در ساله در این سرزمین بر پا می کرده اند، حاضر می یابیم و در این حال صحنه های تاریک و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت کهن ما در برابر دیدگانمان ورق می خورد، رژه می رود. ایمان به اینکه نوروز را ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا می داشته است، این اندیشه های پر هیجان را در مغز مان بیدار می کند که: آری هر ساله حتی همان سالی که اسکندر چهره این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعله های مهیبی که از تخت جمشید زبانه می کشید همانجا همان وقت، مردم مصیبت زده ما نوروز را جدی تر و با ایمان سرخ رنگ، خیمه بر افراشته بودند و مهلب خراسان را پیاپی قتل عام می کرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در کنار آتشکده های سرد و خاموش نوروز را گرم و پر شور جشن می گرفتند.

تاریخ از مردی در سیستان خبر می دهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفه جاهلی آرام کرده بود از قتل عام شهرها و ویرانی خانه ها و آوارگی سپاهیان می گفت و مردم را می گریاند و سپس چنگ خویش را بر می گرفت و می گفت: " اباتیمار : اندکی شادی باید " نوروز در این سال ها و در همه سال های همانندش شادی یی این چنین بوده است عیاشی و " بی خودی " نبوده است. اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت وبده و نشانه پیوند با گذشته ای که زمان و حوادث ویران کننده زمان همواره در گسستن آن می کوشیده است.

نوروز همه وقت عزیز بوده است در چشم مغان در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان، همه نوروز را عزیز شمرده اند و با زبان خویش از آن سخن گفته اند. حتی فیلسوفان و دانشمندان که گفته اند " نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود و ششمین روز ، خلقت جهان پایان گرفت و از این روست که نخستین روز فروردین را اهورمزد نام داده اند و ششمین روز را مقدس شمرده اند .

چه افسانه زیبایی زیباتر از واقعیت راستی مگر هر کسی احساس نمی کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است. مسلما" آن روز، این نورز بوده است. مسلما" بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلما" اولین روز بهار، سبزه ها روییدن آغاز کرده اند و رودها رفتن و شکوفه ها سر زدن و جوانه ها شکفتن، یعنی نوروز

 

 

 

بی شک، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است.

اسلام که همه رنگ های قومیت را ز دود و سنت ها را دگرگون کرد، نوروز را جلال بیشتر داد، شیرازه بست و آن را با پشتوانه ای استوار از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان، مصون داشت. انتخاب علی به خلاف و نیز انتخاب علی به وصایت، در غدیر خم هر دو در این هنگام بوده است و چه تصادف شگفتی آن همه خلوص و ایمان و عشقی که ایرانیان در اسلام به علی و حکومت علی داشتند پشتوانه نوروز شد. نوروز که با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت: سنت ملی و نژادی، با ایمان مذهبی و عشق نیرومند تازه ای که در دل های مردم این سرزمین بر پا شده بود پیوند خورد و محکم گشت، مقدس شد و در دوران صفویه، رسما" یک شعار شیعی گردید، مملو از اخلاص و ایمان و همراه با دعاها و اوراد ویژه خویش، آنچنان که یک سال نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه صفوی آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز

نوروز، این پیری که غبار قرن های بسیار بر چهره اش نشسته است، در طول تاریخ کهن خویش، روزگاری در کنار مغان، اوراد مهر پرستان را خطاب به خویش می شنیده است پس از آن در کنار آتشکده های زردشتی، سرود مقدس موبدان و زمزمه اوستا و سروش اهورامزدا را به گوشش می خوانده اند از آن پس با آیات قرآن و زبان الله از او تجلیل می کرده اند و اکنون علاوه بر آن با نماز و دعای تشیع و عشق به حقیقت علی و حکومت علی او را جان می بخشند و در همه این چهره های گوناگونش این پیر روزگار آلود، که در همه قرن ها و با همه نسل ها و همه اجداد ما، از اکنون تا روزگار افسانه ای جمشید باستانی، زیسته است و با همه مان بوده است ، رسالت بزرگ خویش را همه وقت با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و در آمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز با روح شاد و جانبخش طبیعت و عظیم تر از همه پیوند دادن نسل های متوالی این قوم که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلادان و غارتگران و سازندگان کله منارها بند بندش را از هم می گسسته است و نیز پیمان یگانگی بستن میان همه دل های خویشاوندی که دیوار عبوس و بیگانه دوران ها در میانه شان حایل می گشته و دره عمیق فراموشی میانشان جدایی می افکنده است.

و ما در این لحظه در این نخستین لحظات آغاز آفرینش نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز بر می افروزیم و درعمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ زده قرون تهی می گذریم و در همه نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما بر پا می شده است با همه زنان و مردانی که خون آنان در رگ هایمان می دود و روح آنان در دل هایمان می زند شرکت می کنیم و بدین گونه، بودن خویش، را به عنوان یک ملت در تند باد ریشه برانداز زمان ها و آشوب گسیختن ها و دگرگون شدن ها خلود می بخشیم و در هجوم این قرن دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته  و خالی از خوی برده رام و طعمه زدوده از شخصیت این غرب غارتگر کرده است، در این میعاد گاهی که همه نسل های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند  با آنان پیمان وفا می بندیم امانت عشق را از آنان به ودیعه می گیریم که هرگز نمیریم و دوام راستین خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری ریشه، در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایه اصالت خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است بر صحیفه عالم ثبت کنیم .

 

نوروزدکتر علی شریعتی

 

 

میر نوروزی 

سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی                که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

 

در اولین چهارشنبه سال نو، مردم از میان خود یک نفر را به « امیری» بر می گزینند سو به او نام « میر نوروزی» یا« امیر بهاری » می دهند. او در این روز به هنگام طلوع آفتاب بر تخت می نشیند. سپس مرد کوپال سیمین، در پیشگاه امیر بهاری تعظیم می کند تا افراد تشکیلات را معرفی کند که عبارتند از :

 

 


-    کهن وزیر، که از میان پیران شوخ و بذله گو انتخاب می شود.

-    وزیر دست راست که احکام منطقی صادر می کند.

-   وزیر دست چپ  که فرمانهای مسخره و عجیب می دهد.

-   میرزا که با سواد است وسمت دبیری دارد.

-   فراشان و خدمتگذاران.

-   خنجرزنان یا جلادان که با لباسهای سرخ می پوشند.

-   ساززن ها که معمولا" تعدادشان به 25 نفر می رسد.

-   آواز خوان ها و سرودخوانان که گاهی دسته جمعی و گاهی نوبتی و بعضی بهصورت مشاعره آواز می خوانند.

 

« هفت سین »

باسلام

خب نوروز هم کم کم داره از راه میرسه! توی این دوره ای که داریم زندگی میکنیم بیشترین چیزی که به چشم میاد از بین رفتن فرهنگ و رسوم گذشته ایران توسط مردم و نا دیده گرفتن اون ها توسط مسئولان است. برای مثال شاید جوانان امروزی حتی اسم "میر نوروزی" را نشنیده باشند و یا تا بحال حتی یک "حاجی فیروز" هم ندیده باشند ! میر نوروزی که حتی در شعر حافظ هم به اون اشاره شده :

 

سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی                که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

 

در این نوشتار مطالبی کوتاه درباره سفره هفت سین ایرانی که از قدیم برای ما یادگار مانده و حتی بعضا" میگن که هر کس سفره هفت سین نیندازد سال بدیمنی را در پیش رو خواهد داشت.

اصلا" چرا هفت سین؟

 

 

 

عدد هفت در فرهنگ ملل مختلف:

 

فلسفه هفت سین چیست؟ به طور مقدمه باید دانست که عدد "هفت" نزد ایرانیان قدیم مقدس بود و به خاطر ستارگان هفتگانه یعنی « زهره ، مشتری ، عطارد ، زحل ، مریخ ، زمین و خورشید » عدد هفت را گرامی می داشتند. نیاکان ما که زرتشتی بودند ، اعتقاد داشتند که عقل مقدس یعنی " اهورامزدا " که به او "سپند مینو" نیز می گفتند ، شش وزیر بزرگ به نام "امشاسپندان" دارد که یعنی مقدسان جاویدان و این شش امشاسپند با "سپندمینو" تشکیل (هفت سپند) می دهند.

علت این که هفت سین به راستی هفت سین است ، اشاره به هفت "امشاسپند" است و چون کلمه "سپند" با سین شروع می شده ، روی این اصل به علامت آن هفت مقدس جاودانی ، چیزهائی در نظر گرفته شده که هم با حرف سین شروع شده باشند و هم مورد استفاده مثبت بشر واقع شوند.

 

عدد هفت در قدیم : مردم بابل عدد هفت را مقدس می شمردند ، طبقات آسمان و زمین و سیارات هفت بوده است ، ایام هفته هفت روز است.

 

هفت از نظر مذاهب: به عقیده هندیها در آئین برهما انسان هفت بار می میرد .

عروس و داماد باید هفت قدم به اتفاق هم بردارند. هفت قدم جلو رفته و قسم می خورند ، در آئین زرتشت هفت فرشته مقرب وجود دارد. در تورات مذکور است که هفت نر و ماده را با خود برگیر تا نسلی بر جهان بماند.


هفت در آئین مسیح : هفت معجزه ، از 33 معجزه را مسیح در انجیل ذکر کرده است ، در انجیل از هفت روح پلید صحبت شده است ، به نظر فرقه کاتولیک ، هفت نوع شادی و هفت غسل تعمید وجود دارد.


هفت در اسلام: آسمان هفت طبقه دارد . فرعون در خواب هفت گاو چاق و هفت گاو لاغر را دید که گفتند هفت سال خشکسالی و هفت سال فراوانی می شود. جهنم هفت طبقه دارد . گناهان اصلی هفت عدد است . پیش از اسلام در بین اعراب ، هفت بار طواف دور کعبه مرسوم بوده و در سنت اسلامی نیز چنین است . هفت نفر قاری قرآن معروف بودند ، هفت بار شستن اشیاء ناپاک و قرار گرفتن هفت عضو بدن هنگام نماز نیز مذکور است .


هفت در تصوف : هفت وادی سلوک در تصوف معروف است 1) طلب ، 2)عشق ، 3)معرفت ، 4) استغنا ، 5)توحید ، 6) حیرت ، 7)فنا ، مولوی می گوید:


هفت شهر عشق را عطار گشت                    ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم


هفت در تاریخ : همراهان داریوش با خود او هفت نفر بودند، در نقش رستم در بالای آرامگاه داریوش ، هفت نقش ملاحظه می شود . جنگهای هفت ساله در زمان لوئی 11 واقع شد. اژدهای هفت سر معروف است . هفت پسر گشتاسب به هفت راهزن تبدیل شدند و هفت خوان رستم و اسفندیار معروف است.


معابد هفت طبقه: در بابل و آشور هر معبدی هفت طبقه داشت و هر طبقه به نام یکی از سیارات و هفت رنگ بود (سرخ ، سیمین، سفید، سیاه، ارغوانی، آبی و سبز). حصار اکباتان هفت دیوار داشت و آرامگاه کورش هفت پله دارد.

 

 

سفره هفت سین:

 

در کشورهای مختلف هفت سین‌های متفاوتی پهن می‌شود، حتی در برخی از نقاط ایران و دیگر کشورها به جای هفت سین، هفت شین پهن می‌کنند، سفره هفت سینی که امروزه بیشتر مرسوم است داری هفت مورد از چیزهای مانند:

 

·          سبزه : نماد خرمی و نو زیستی

·          سرکه : نماد شادی ( میوه درخت تاک در ایران میوه شادی خوانده میشد )

·          سمنو : نماد خیر و برکت

·          سیب : نماد مهر و مهرورزی

·          ســیر : نگهبان سفره ( در اکثر فرهنگ های آریائی برای سیر نقش محافظت کننده از شر قائل بودند )

·          سماق: نماد مزه زندگی

·          سنجد : نماد حیات و بزر حیات

·          سپـند :  (اسفند)

 

در سفره مرسوم است، میوه، گل، شیرینی‌های سنتی، ماهی قرمز، سبزی خوردن، کتاب آسمانی، دیوان شاعران و آینه، قرار دهند.