۴۰ستون

یک وبلاگ در زمینه های تاریخ - هنر - اصفهان - آثار تاریخی - موسیقی از نوع عرفانی ! - تنبور و ...

۴۰ستون

یک وبلاگ در زمینه های تاریخ - هنر - اصفهان - آثار تاریخی - موسیقی از نوع عرفانی ! - تنبور و ...

« جشن سوری »

جشن سوری(چهار شنبه سوری)

 

 از جمله جشن های آریایی ، جشن های آتش است . امروزه تنها « جشن سوری » ، معروف به « چهارشنبه سوری » و نیز « جشن سده » برایمان به یادگار مانده است و در باره جشن های فراموش شده ی آتش ، به « آذرگان » در نهم آذر ماه و « شهریورگان » یا « آذر جشن » می توان اشاره داشت . آتش نزد ایرانیان نماد روشنی ، پاکی ، طراوت ، سازندگی ، زندگی ، تندرستی و در پایان بارزترین نماد خداوند در روی زمین است .


مجموعه ی آیین های نوروزی از « جشن سوری » ( چهارشنبه سوری ) آغاز می شود و با آیین سیزده بدر نوروز به سر انجام خود می رسد .

( بهرام فره وشی ، ص 43 )

برخی را باور این است که با در نگر(نظر) آوردن واژه ی « چهارشنبه » که بر آمده از فرهنگ تازی و سامی است ، پس « چهارشنبه سوری » ارمغانی از سوی تازیان است ، چرا که همانگونه که می دانیم ، در ایران باستان هر روزی نامی ویژه داشته است ( هرمزدروز ، وهمن روز ، اردوهشت روز ، شهروَر روز ، خرداد روز ، سروش روز ، مهر روز ، زامیاد روز و … ) و نشانی از بخش بندی امروزین چهارهفته ایی و نام های آنان به چشم نمی خورد .

 اما می بینیم که در میانه سده چهارم هجری ، از این جشن و چگونگی بر پایی و هنگام آن و نیز دیرینگی اش سخن به میان است . برابر این آگاهی که در نسک(کتاب) تاریخ بخارای ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی آمده ، در زمان منصور پسر نوح از شاهان سامانی ، در میانه سده چهارم هجری ، این جشن با شکوهی بزرگ برپا بوده و به نام « جشن سوری» نامیده می شده است .

 

 عکس : علی معتمدی

 

 چون در روز شماری تازیان ، چهارشنبه و شب آن نحس و گجسته به شمار می رفته شب چهارشنبه ی پایان سال را با « جشن سوری » به شادمانی پرداخته و بدین گونه می کوشیدند تا نحسی و نا خجستگی چنین شب و روزی را بر کنار کنند . همچنین جاحظ در نَسَک خود با نام المحاسن و الاضداد (ص 277 ) به گجستگی(نا مبارک)چهارشنبه نزد تازیان اشاره می کند . منوچهری در این روز مردمان را به شادمانی می خواند تا از نا خوبی و بد یمنی آن رها شوند .

( عبدالعظیم رضایی ، صص 119 –118 )

 اما بر پایه ی پژوهش های انجام شده ، زمان باستانی « جشن سوری» را می توان در این سه گاه باز جست :

۱. شب بیست و ششم از ماه اسفند ، یعنی در نخستین شب از پنجه ی کوچک

۲. نخستین شب پنجه ی بزرگ یا پنجه ی وه که پنج روز کبیسه است و نخستین شب و روز « جشن همسپهمدیم» (آخرین گاهنبار سالانه)

۳. دیدگاه سوم ، شب پایانی سال است که ارجمندترین روز « جشن همسپهمدیم» و جشن آفرینش انسان است . ( هاشم رضی ، ص 149 ) .

 افزون بر این و بنا به سنتی که برای برخی رویدادهای بزرگ و جشن های باستانی ، برابر نهادی اسلامی نیز بدست داده شده است ، آتش افروزی و شادمانی شب چهارشنبه ی آخر سال را برخی به قیام مختار ثقفی که به خونخواهی حسین و فرزندانش قیام کرده بود ، نسبت می دهند : « مختار وقتی از زندان خلاصی یافت و به خونخواهی کشتگان کربلا قیام کرد ، برای این که موافق و مخالف را از هم تمیز دهد و بر کفار بتازد ، دستور داد که شیعیان بر بام خانه ی خود آتش روشن کنند و این شب مصادف با چهارشنبه آخر سال بود و از آن به بعد مرسوم شد» ( محمود روح الامینی ، ص 50 ) .

 واژه « سوری » پارسی به چم(معنی) « سرخ » می باشد و چنان که پیداست ، به آتش اشاره دارد . البته « سور » در مفهوم « میهمانی » هم در فارسی به کار رفته است. بر پا داشتن آتش در این روز نیز گونه ای گرم کردن جهان و زودودن سرما و پژمردگی و بدی از تن بوده است . در گذشته جشن های آتش کاملا" حالت جادویی داشته و بسیار بدوی بوده است . چگونگی این جشن ، همسانی و مانندگی های فراوانی به جشن سده دارد .
( مهرداد بهار ، ص 233 )

 استاد پورداود ، پس از بزرگداشت این جشن باستانی ، به جستار(مبحث)ویژه ای اشاره دارد و بر این باور است که رسم پریدن از روی آتش و خواندن ترانه هایی همچون « سرخی تو از من ، زردی من از تو و … » از افزونه های پسا – اسلامی است و از دیدگاهی ، بی احترامی به جایگاه ارجمند آتش به شمار می رود . ( ابراهیم پور داود ، ص 75 ) 

اما به گفته یکی از دوستان به آسانی میتوان این نگره را رد کرد:

نخست دیدگاه مردم ایران نسبت به آتش؛خوب یکی از جنبه های تقدس آتش پاک نمودن بیماریها و دور کردن ارواح خبیثه (به تعبیر آن دوران) بوده است؛ برای نمونه در صورت سرایت طاعون رخت و ابزار بیمار را در آتش می ریختند تا از بدی ها پا ک شود؛ و ۱۰۰٪ این بی احترامی به آتش بشمار نمی آید.

همین امروز هم رسم اسفند دود کردن و گرد خانه تاب دادن رایج است(برای زدودن شر و بیماری و چشم زخم)که باز مانده از گذشته است؛ هم اکنون پریدن از روی آتش هم می توانسته با فلسفه پاک کردن نفس صورت گرفته باشد.

دوم گذر سیاوش از آتش؛ خب باید ببینیم سیاوش چگونه از آتش گذشته است!

فردوسی می گوید:

ســیــاوش ســیــه را بــه تــنــدی بــتـــاخـــت

نــشــد تــنــگ دل جــنــگ آتــش بــســاخـــت

ز هــرســو زبــــــانــه هــمــی بـــرکـــشـــیـــد

کــســی خـــود و اســـپ ســـیـــاوش نـــدیـــد


خب آتش انبوهی بوده و سیاوش هم تیز از آن گذشته است؛ و می دانیم که گامهای اسب ریخت پرش دارد؛ پس سیاوش به آرامی ونرمی از آتش نگذشته است.

گویند موبد آذرپاد مهر اسپندان، که اندرزنامه اش از کم شمار نبشته های بجای مانده از زمانه ی پیش از چیرگی تازی است، گویا خودش برای اثبات حقانیت خود ، از آتش گذشته و یا سینه ی خود را سوزانیده بوده است ( مانند داستان سیاوش) و این چهارشنبه سوری هم به احتمال زیاد گونه ای آزمون آتش، یادگار آزمون آتش در آیین کهن ایران است.

 برخی از آیین های جشن سوری

بوته افروزی ، آب پاشی و آب بازی ، فالگوش نشینی ، قاشق زنی ، کوزه شکنی ، فال کوزه ، آش چهارشنبه

سوری ، آجیل مشگل گشا ، شال اندازی ، شیر سنگی

( توپ مروارید ) و … (علی بلوک باشی ، صص 63 – 57 ، بهرام فره وشی ، صص 49-44)

 

همچنین در جاهایی همچون شیراز ، کردستان و آذربایگان ، آداب و آیین ویژه و کهن تری وجود دارد . برای نمونه، سفره حضرت خضر ( ع ) و یا آب پاشی در سعدیه که ویژه ی شیراز است و یا سفره های خوراکی رنگینی که در کردستان و آذربایگان آماده میشود و نیز آیین آتش افروزی و شادمانی همگانی مردم . برخی را عقیده بر این است که « جشن سوری » ( چهارشنبه سوری ) با مراسم مربوط به بزرگداشت فروهر درگذشتگان نیز پیوند و بستگی دارد. البته استاد مهرداد بهار با این ایده ی فرجامین همداستان نیست. ( مهرداد بهار ، ص 234 )

و در پایان امید است که همه ی هم میهنان گرامی با برپاداشتن این جشن و جشنهای دیگر ایران زمین در راه کوشش برای پدافند(دفاع) و نگهداری از این آیین های کهن گام بردارند.

 

* کوروش بزرگ *

به مناسبت سالروز درگذشت کوروش کبیر:

کوروش دوم، معروف به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد) شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه گذاری نخستین امپراطوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است. کوروش نخستین شاه ایران و بنیان‌گذار دورهٔ شاهنشاهی ایرانیان می باشد.

 

کوروش 

تصویر کوروش

 

واژه کوروش یعنی "خورشیدوار". کور یعنی "خورشید" و وش یعنی "مانند".

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی ممالک ایشان را تسخیر کرده بود، ‌او را سرور و قانونگذار می نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ‌ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می دانستند . درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چند گانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده . کوروش سرسلسله هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها تحقیقاتی صورت گرفته، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیات قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می باشد.

 

 

ذوالقرنین (پاسارگاد)

 

متن منشور حقوق بشر کوروش برگرفته از جاذبه های گردشگری:

* اکنون که تاج پادشاهی ایران، بابل و کشورهای چهار سوی دنیا را، بمدد اهورا مزدا،  برسر نهاده ام، اعلام می دارم که من به همه ی سنت ها و آداب و مذاهب ملت های شاهنشاهی خویش احترام می گذارم و تا زنده ام به نمایندگان و کارگزارانم اجازه نخواهم داد که بر آن به دیده ی تحقیر بنگرند.

* از این پس، تا زمانی که اهورا مزدا وظیفه ی پادشاهی را به من ارزانی بدارد، من فرمانروائی خویش را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد. هر ملتی آزاد است که این فرمانروائی را بپذیرد یا نپذیرد، و اگر نپذیرفت من با آن ملت نخواهم جنگید.

* تا زمانی که من پادشاه ایران، بابل و ملت های چهار سوی جهان ام، به کسی اجازه نخواهم داد که بر دیگری ستم کند، و اگر چنین شود، من ستمگر را از حقوق خویش محروم و مجازات خواهم کرد.

* و تا زمانی که من پادشاهم، به هیچ کس اجازه نخواهم داد تا دارائی های منقول و غیرمنقول کسی را به زور و بدون پرداخت بهای آنها مالک شود.

 

 

منشور حقوق بشر کوروش به خط میخی -  بابل (موزه بریتانیا)

 

 * تا زمانی که زنده ام، من از کار بی مزد و اجباری جلوگیری خواهم کرد.

* من امروز اعلام می دارم که همه در انتخاب مذهب خود آزادند.

* مردمان آزادند که در هر کجا که بخواهند ساکن و بکار مشغول شوند، به شرط آنکه حقوق دیگران را پایمال نسازند.

* هیچ کس را نمی توان بخاطر جرمی که خویشاوندی از او مرتکب شده تنبیه کرد.

* من از برده داری جلوگیری خواهم کرد و نمایندگان و کارگزارن من موظف اند که در قلمرو حکمرانی خود از خرید و فروش مردان و زنان بعنوان برده جلوگیری کنند. اینگونه سنت ها باید از سراسر جهان برچیده شود.

* من از اهورا مزدا تقاضا می کنم که مرا در انجام تعهداتم نسبت به ملت های ایران و بابل و چهار سوی جهان موفق گرداند.

 

سپندار مذگان

ماه اسفند و به ویژه روز پنجم آن که در همه تقویم‌های ایرانی «اسفندروز» نامیده می‌شود؛ از روزگاران کهن، ماه و روز گرامیداشت زمین بارور و بانوان در فرهنگ ایرانی دانسته می‌شد.

واژه فارسی اسفند یا سپندارمذ، از واژه پهلوی «سپندارمد» و اوستایی «سپَـنتَـه‌آرمَـئیتی»، گرفته شده است.

اصل این نام همانا «آرمئیتی» است که واژه سپنته/سپند برای احترام و گرامیداشت بیشتر، به آن افزوده شده است. معمولاً سپنته‌آرمئیتی را به معنای «فروتنی و آرامی پاک و مقدس» می‌دانند، اما برخی از پژوهشگران این معنا را نمی‌پذیرند.

ل. مولتون در Early Zoroasrianism آنرا در اصل «آرا ماتا» به معنای «مادر زمین» می‌داند که با واژه سانسکریت و ودایی «اَرامتی» به معنای «زمین» اینهمانی دارد. این نامگذاری در متن پهلوی «زند وهومن یسن» نیز بکار گرفته شده است و در زبان و فرهنگ ارمنیان ایرانی تداول دارد. آنان او را با نام «سپندارمت» می‌شناسند و او را «ایزدبانوی باروری» می‌دانند. گویا ایزدبانوی میاندورودی به نام «سَـرپانیتو» یا «اِروئا» که همسر «مردوک» خدای بزرگ دانسته می‌شده، خاستگاهی مشترک با سپندارمذ داشته‌ است. چرا که اِروئا، ایزدبانوی زایش بوده و حتی معنای واژه آن نیز «باروری» بوده است. در میاندورورد باستان و پس از کوچ «کاسیان» آریایی به آنجا، آیینی به نام «هَـشادو» در اجرای نمادین وصلت مردوک و اِروئا، و دیگر مناسک مربوط به «ازدواج مقدس» برگزار می‌شده است.

در هر حال، حتی اگر آرمئیتی نه به معنای آرامی و فروتنی، که به معنای مادر زمین بوده باشد؛ نباید پیوند و ارتباط‌های «آرامی» و «آغوش مادری» را حتی دستکم به شکل شباهت واژگان آن در زبان‌های هندوآریایی از یاد ببریم.

بنابر این، واژه «آرمئیتی» به تنهایی و یا به شکل «سپنته‌آرمئیتی» در آغاز، نام یا پاژنام «زمین» و به ویژه «زمین بارور» و یا «مادر زمین» بوده، و بعدها به فرشته یا ایزد پشتیبان زمین اطلاق می‌شود. در «گاتها» زرتشت (سرود 45، بند 4)، او دختر اهورامزدا دانسته می‌شود و پس از آن «سپندارمذ» به پیکر یکی از امشاسپندان یا یاران اهورامزدا در می‌آید.

از آنجا که در باورهای کهن، زمین را نیز مانند زنان، بارور، زاینده و پرورش‌دهنده می‌دانسته‌اند و همه موجودات بر پهنه او و در پناه و آغوش او پروریده می‌شده‌اند، جنسیت او را نیز «مادینه» فرض می‌کرده‌اند و از همین خاستگاه است که عبارت‌های زیبا و دل‌انگیز «مام میهن» و «سرزمین مادری» بوجود آمده و فراگیر شده است. پیشینیان ما، همانگونه که زمین را زن یا مادر می‌دانسته‌اند، آسمان را نیز مرد یا پدر بشمار می‌آورده‌اند و ترکیب‌های «مادرزمین» و «پدرآسمان» از همین جا برخاسته‌اند. بی‌گمان آنان شباهت‌ها و پیوندهایی بین زن و مرد از یک سو، با زمین و آسمان، و بارندگی و رویش گیاهان، از سوی دیگر احساس می‌کرده‌اند. همچنین این را نیز می‌دانیم که در باورهای ایرانی، نسل بشر یا نخستین زن و مرد جهان، به نام «مشی و مشیانه» از ریشه دوگانه گیاهی به نام «مهرگیاه» در دل زمین بوجود آمده و آفریده شده‌اند و در واقع زمین یا سپندارمذ، مادر نسل بشری دانسته می‌شده است.

کارکردهای آرمئیتی یا سپندارمذ در فرهنگ و ادبیات ایرانی بسیار فراوان و گسترده است. در «گاتها»ی زرتشت، هجده بار از او یاد شده است و زرتشت بارها او را برای زندگی پاک، برای آرامش‌بخشی به کشتزاران، چراگاه‌ها و جانوران، و برای پیدایی یک فرمانروای نیک، به یاری فرا می‌خواند. در اساطیر ایرانی، او بود که پیشنهاد و فرمان ساختن تیروکمانی برای آرش کمانگیر را به منوچهرشاه داد تا گستره و آغوشش را برای فرزندان خود، فراخناک‌تر کند. متن پهلوی «صددر بندهش» او را یاری‌رسان نویسندگان، به عنوان پدیدآورندگان فکر و اندیشه می‌داند.

پلوتارک نقل می‌کند که اردشیر دوم- پادشاه هخامنشی- بهبودی همسرش آتوسا را از سپندارمذ طلب می‌کند و او به یاری آنان می‌شتابد. سراسر اوستا و به ویژه «فروردین یشت» و یسنای 38، آکنده از سخنانی در ستایش و گرامیداشت زمین و زن است.

در اینجا شاید اشاره به این نکته هم مفید باشد که هر سه واژه ‌آرمئیتی، زمین و زن، از واژگان کهن آریایی یا هندواروپایی هستند که با اندک تفاوت‌هایی در ساختار ظاهری و تصریف آن‌ها، در بسیاری از زبان‌های هندواروپایی رواج و گستردگی دارند. همچنین یادآور می‌شوم که واژه «زن» با زندگی، و واژه «مرد» با مرگ و مردن در پیوند است. پیشینیان ما زن را بخاطر فرزندآوری، همواره زنده و زندگی‌بخش می‌دانسته‌اند و مرد را مقطوع‌النسل و مرگ او را پایان هستی او بشمار می‌آورده‌اند. به همین دلیل نیز بوده است که در دوران باستان نسل فرزندان را از جانب مادر می‌دانسته‌اند و این ارتباط چندانی با نظام «مادر شاهی» یا «زن سالاری» نداشته است. کتیبه‌های موجود (به ویژه در ایذه) نشان می‌دهد، حتی در دوران عیلامیان نیز با اینکه نظام مادرسالاری وجود نداشته است، اما همچنان در هنگام معرفی خود، گاه بجای نام پدر به ثبت نام مادر و مادران می‌پرداخته‌اند.

نامگذاری آخرین ماه فصل زمستان بنام اسفند یا سپندارمذ نیز از همین ویژگی باروری و زایندگی زمین سرچشمه گرفته است. چرا که در همین ماه، نخستین جوانه‌ها از خاک سربرمی‌زند و زایش دوباره زمین را نوید می‌دهد. از همین رو، مردمان ایرانی این ماه و به ویژه روز پنجم آن که با نام ماه همانند است (یعنی اسفندروز از اسفندماه یا سپندارمذروز از سپندارمذماه) را روز گرامیداشت بانوان می‌دانسته‌اند و در این روز، مردان آیین‌هایی برای همسران خود برگزار می‌کرده و هدیه‌هایی به او می‌داده‌اند که متأسفانه آگاهی بیشتری از این مراسم در دست نیست.

همچنین بخاطر آغاز فصل رویش و زراعت، از این روز با نام «جشن برزگران» که خود همیاران سپندارمذ در سبزاندن و باروری زمین هستند، یاد شده است. منابع موجود نشان می‌دهد که جشن اسفندگان، مانند بسیاری از دیگر جشن‌ها و آیین‌های ایرانی در انحصار هیچیک از اقوام یا ادیان ایرانی نیست و به تمامی از پدیده‌‌های طبیعت و روابط انسانی برگرفته شده است.

ابوریحان بیرونی از این جشن به عنوان یک جشن کهن یاد می‌کند و اضافه می‌کند که این روز و ماه از دیرباز جشن زنان شوهردار بوده و همسران بر آنان بخشش می‌کرده‌اند. او همچنین نقل می‌کند که در آن زمان این جشن را با نام «مردگیران» می‌شناخته‌اند، به این معنا که زنان از مردان خود هدیه‌ای می‌گرفته‌اند.

امروزه تا آنجا که این نگارنده آگاهی دارد، این جشن هنوز هم با نام «اسفندی» در بسیاری از نواحی مرکزی ایران، همچون اقلید، کاشان و محلات برگزار می‌شود و زنان در این روز، برای خوشنودی ایزدبانوی پشتیبان باروری خود، آشی نیز می‌پزند که بنام همین جشن، «آش اسفندی» نامیده می‌شود. این آیین در روستاهای پیرامون کاشان، همچون نَـشَـلج، اِستَـرک و نیاسر، در نخستین روز اسفندماه برگزار می‌شود. مری بویس (در تاریخ کیش زرتشتی، جلد یکم) گزارش می‌کند که تا مدتی پیش در روز اسفندگان، زرتشتیان کرمان به صحرا می‌رفته و تعداد بی‌شماری از حشرات و پرندگانی که از نظر آنان آسیب‌رسان دانسته می‌شده‌اند را می‌کشته‌اند.

با توجه به منابع موجود دانسته می‌شود که اسفندگان روز گرامیداشت زمین بارور و همتای انسانی آن یعنی بانوان بوده است و نه روز زن به مفهوم مطلق و امروزی آن. به عبارت دیگر منظور از زن، همسر است و نه جنسیت آن. بیرونی نیز در نقل آیین‌های جشن، از زن به عنوان همسر یاد می‌کند و جنسیت زن را در نظر ندارد. آیین‌هایی نیز که امروزه در بسیاری از نقاط دور و نزدیک میهن برگزار می‌شود، همگی در پیوند با روابط عاطفی و مهر‌آمیز همسران است و ارتباطی با جنسیت زنانه ندارد.

عبارت «روابط عاطفی و مهر‌آمیز همسران» را از روایت بیرونی (آثارالباقیه، فصل نهم) است که آیا در ریشه کهن و باستانی این جشن، ارتباط‌هایی با جشن والنتاین (14 فوریه) وجود دارد یا نه. چرا که زمان برگزاری و بسیاری از درون‌مایه‌های ایندو به یکدیگر نزدیکی و شباهت دارند؛ تنها یکی از آنها پیکری شرقی و دیگری نمود غربی دارد.

برگزاری نوروز در اول اسفند و برگزاری جشن اسفندگان در اول بهمن‌ماه (آنگونه که کراسنوولسکا در میان زرتشتیان هند دیده است) و نیز در بیست و نهم بهمن‌ماه، که از تقویمی نوساخته در سال‌های اخیر برخاسته؛ عملی غیرعلمی به گاهشماری ایرانی، است.

«می‌ستاییم این زمین را، می‌ستاییم آن آسمان را، می‌ستاییم روان‌های جانوران سودمند را، می‌ستاییم روان‌های مردان پیرو راستی را، می‌ستاییم روان‌های زنان پیرو راستی را، در هر سرزمینی که زاده شده باشند، مردان و زنانی که برای پیروزی آیین راستی، کوشیده‌اند، می‌کوشند و خواهند کوشید» (اوستا، فروردین‌یشت، بند 153 و 154).

ایران باستان

با سلام

توی این پیام میخوام چند تا از آثار تاریخی و ظرف های قدیمی از ایران باستان که در موزه متروپولیتن نگهداری میشه را معرفی کنم...


تنگ نگهداری مواد غذایی - تزئین شده با بز کوهی - مربوط به سیلک ۳ - مربوط به بیش از ۶۰۰۰ هزار سال پیش !


جام زرین تزئین شده با آهوی کوهی - مربوط به دوره آهن بیش از ۳۰۰۰ سال پیش - مکشوفه از حاشیه دریای خزر

جشن سده - جشن آتش ( ۱۰ بهمن ) - آبان روز از ماه بهمن

جشن سده از جشن های باستانی ایرانیان است که به هنگام زمستان و در بزرگداشت آتش که نابود کننده نیروهای اهریمنی ، تاریکی و سرماست بر پا میشود در دهم بهمن ماه در اکثر مناطق کشورمان این جشن برگزار میشود . حفظ و نگهبانی آتش را به هوشنگ شاه نسبت میدهند و حکیم سخنور فردوسی بزرگ در کتاب شاهنامه آنرا چنین نقل میکند.

که روزی هوشنگ شاه با گروهی از شکار بر میگشت بر سر راهش ماری سیاه با چشمانی سرخ و آتشین پدیدار شد، هوشنگ شاه تیر سنگی خود را به سوی مار پرتاب کرد . تیر بر سنگ دیگری فرود آمد و از این برخورد جرقه ای روشن گشت و فروغی پدیدار شد . هوشنگ شاه بار دیگر سنگ بر سنگ سائید و آتشی افروخت و آن را پاسداری نمود و آن روز خجسته را سده نامید.

در روزگار ساسانیان قبل از غروب آفتاب در مکانی گشوده آتشی بزرگ بر پا میشد . آتش را در آتشکده و یا در کنار معبد مهر «میترا» که خدای آتش و آفتاب بود می افروختند. بر پاس آتش به معنای بازگشت دوباره خورشید و گرما و روشنی تابستان و دور کردن نیروهای پلید و یخ و سرما بود که آب را به سنگ بدل میکردند و ریشه های گیاهان را در عمق خاک می کشتند. افروختن آتش همواره با اجرای مراسمی ویژه همراه بود. روحانیان دعای مخصوص آتش نیانش را می خواندند و برای رفتگان آمرزش طلب میکردند.

 

 

جشن سده در اصفهان

 

بر طبق روایاتی که از روزگار مرد آویج زیاری ، حاکم وقت اصفهان در دست است او و خاندان آل زیار برای پاسداری از آیین های کهن، تلاشی فراوان کرده اند. در آن روزگار ، هنگام برگزاری این جشن ، در دو سوی زاینده رود ، توده های عظیم آتش را در ظروف فلزی که به این منظور تهیه شده بود می افروختند و هزاران پرنده را که بر پایشان گوی های آتشین بسته بودند ، در آسمان رها میکردند . آتش بازی و رقص و پایکوبی و موسیقی و حضور دلقکان و طنزگویان و هنرمندان موسیقی در تمام طول شب مایه سرگرمی همگان بود ، و از مردم با بره های بریان کباب و جوجه کباب و خوراکهای لذیذ دیگر پذیرایی میشد.

 

 

 

 

آیین جمع آوری چوب نیز از روزگاران کهن در مراسم جشن سده وجود داشته، امروز هنوز این آیین در میان گروه اندکی از زرتشتیان اجرا میشود. طبق این سنت یک روز قبل از جشن پسران نوجوان همراه با مردان راهنما و پدران برای جمع آوری «خار شتر» که در ایران فراوان یافت میشود، به کوه های اطراف محل اقامت خویش میروند. بسیاری از این نوجوانان برای اولین بار از خانه و خانواده دور میشوند و این آیین به معنای عبور از مرز نوجوانی و پا نهادن به دوران بلوغ و مردانگی است. چوب های گرد آورده را در آتشگاه قرار میدهند و برای نوجوانانی که برای نخستین بار در این آیین شرکت کرده بودند جشن میگیرند.

دانشمنـد معروف ابوریحان بیرونی در کتاب خود آداب و دلایل این جشن را بدقت شرح داده است. آتش در تمام طول شب پاسداری شده و میسوزد . سحرگاه، زنان هر خانه به سراغ آتش میروند و اندکی از آن را با خود به خانه خویش می برند و با آن آتشی تازه می افروزند و بدین گونه آتش مقدس را در همه خانه ها روشن میدارند.

این جشن به مدت سه شبانه روز ادامه دارد. جوانان به در خانه ها رفته و چوب و خاشاک طلب میکنند و سرود میخوانند، هرکس یک شاخه بدهد خدا آرزویش را برآورده میسازد و هر کسی یک شاخه ندهد خدا آرزوهایش را برآورده نمیسازد. هرشب برای ارواح مقدس و برای آمرزش رفتگان دعا خوانده میشود و خانواده های توانگر به مستمندان غذا و ضیافت میدهند.

جام زرین حسنلو

با سلام

تصویر و مطالب زیر مربوط به "جام زرین حسنلو" است که در چند ماه پیش در نمایشگاه "گزیده ای از آثار زرین و سیمین موزه ملی ایران" به نمایش در آمد (که تصویر هم مربوط به همان زمان است.) ! واقعا جاتون توی اون نمایشگاه خالی بود ! در زیر نظرتون را به مطالبی و تصویری راجع به شهر حسنلو و جام زرین معروفش جلب میکنم !

خواندنش خالی از لطف نیست !

 


 

"حسنلو" شهر مستحکمی بوده، که در حدود 1500 سال پیش از میلاد، همزمان با ورود اقوام «آریایی» در کاشان و قزوین و خوروین و زیوریه و…..، در کنار دریاچه ارومیه برپا گردیده، و هنگام گیروداری کهمیان مادها وسکاها و مانائی‌ها و آشوری‌ها در اوایل هزاره اول پیش از میلاد در گرفت، در نتیجه جنگی، با خاک یکسان شده، بطوریکه پس از خرابی آن دیگر کسی در آن محل باقی نمانده، که ویرانه‌ها را از نو برپا سازد.

 


 

جام زرین تپه حسنلو – مربوط به نیمه نخست هزاره اول قبل از میلاد


"جام زرین حسنلو" با نقش هایی پرکار در تمامی قسمت های بدنه که احتمالا داستانی اساطیری روایت میکند نقشهای این جام در دو ردیف و گاهی در سه ردیف کار شده و فاقد یک ترکیب منظم هستند، جذابیت این جام بیشتر در موضوع های اساطیری و پرکار بودن جزئیات نقش های آن است. در بالاترین ردیف سه ایزد هر یک سوار بر یک ارابه قرار دارند، دو تا از ارابه ها با اسب و یکی از آن ها با گاو نر کشیده می شود، در برابر سومین ایزد کاهنی استاده که جامی بلند در دست دارد ، گویا او یک قربانی از گوسفندانی را هدیه می کند که به وسیله دو مرد پشت سر وی آورده شده اند. سه ایزد احتمالا" عبارتند از "ایزد هوا" که معمولا با گاو نری که ارابه او را می کشد همراه است، "ایزد زمین" که کلاه شاخداری به سر دارد و "ایزد خورشید" که با دایره خورشید بالدار قابل تشخیص است. زیر پای خدای هوا صحنه نبردی بین یک پهلوان که سپر های کوچکی در دست دارد و یک موجود نیمه انسان که نیمی از بدنش در کوهی محاط است جریان دارد. این صحنه با یک نهر آب که از دهان گاو جاری است به صحنه بالایی مربوط می شود. نقش های دیگری که روی جام آمده هر کدام موضوعی جداگانه از یک داستان اسطوره ای را نقل می کند.

بالای جام یک ردیف نقش زنجیره ای و در پایین یک ردیف نوار برجسته قرار دارد و در کف ظرف نیز دایره ای با نقش حصیری و چهار قوچ در چهار طرف آن حک شده است.

 

البته مطالب راجع به جام زرین حسنلو بسیار است اما چه کنیم وبلاگ است و هزار درد سر و بیم آن دارم از حوصله خوانندگان محترم خارج شود!

پس به همین مطالب کوتاه ولی کامل بسنده می کنم.

 

این است فرهنگ و تمدن ایران زمین!

 

در آینده منتظر گزارش هایی دیگر از اشیاء این نمایشگاه باشید !